کارنامه خورش اثر نادرمیرزا قاجار، به گفتهٔ اعتمادالسلطنه «کتابی است در انواع اطعمه و الوان اغذیهٔ ایرانی و کیفیت طبخ و ترکیب و ترتیب هر یک از آشها و خورشها و هر گونه پختنیهای مردم این مملکت از اهالی حضاره و ایلات رَحاله... و به فارسی خالص برنگاشته.» ولی این اثر بدیع، تنها دستوری برای پخت غذا نیست بلکه فرهنگنامهای از آداب و رسوم، روابط اجتماعی و اصطلاحات عامهٔ مردم ایران است. این کتاب گرچه به طور عمده به مسائل آشپزی پرداخته اما بیگمان اثری تاریخی است، زیرا تاریخ فقط تاریخ سیاسی نیست. اغلب در تعریف تاریخ آن را به آگاهیها و اخبار گذشتگان محدود میکنیم و از تمام وقایع گذشته، تنها حیات سیاسی را تاریخ میشماریم. حال آنکه تاریخ، شالودهشناسی حیات اجتماعی و تمام آگاهیهایی است که اساس حیات کنونی را میسازند. اعتبار و ارزش وقایع تاریخی بهخاطر خود گذشته نیست، حوادث گذشته از آن روی اهمیت دارند که تبار و ریشههای زندگی جاری انسان را نشان میدهند و گذشته نیز فارغ از اکنون اصالتی ندارد. به بیان دیگر، به باور ما تعریف تاریخ با تاریخپژوهی که بازنویسی سرگذشت پیشینیان است و علمالاخبار که به نقل روایتهای گذشتگان میپردازد، به هم آمیخته است و از ترکیب ناهمگون این مفاهیم چنین برمیآید که تاریخ به معنای گذشتهشناسی است و گذشته تمام حیات اجتماعی را در بر میگیرد نه صرفاً حوادث سیاسی. بنابراین در صورتی که تاریخ را به گذشتهٔ سیاسی محدود نسازیم و آن را همهٔ زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی گذشته بدانیم، میتوانیم بگوییم که آثار تاریخی، تمام نوشتههایی به شمار میروند که حاوی اطلاعات و تصویری کامل از گذشتهاند، نه لزوماً سرگذشت شاهان و بزرگان یا سلسلهنگاری. این کتاب شامل اتفاقات اجتماعی و حوادث غیر سیاسی زمان نویسنده هم میشود.
سواد روایت گامی است برای توضیح روشن و همهفهم جدیدترین مباحث مربوط به روایت و تکنیکهای روایی، نقطهی آغازی ایدهآل برای آشنایی با مفاهیم تخصصی حوزهی روایت. در این کتاب چکیدهی جامعی از آخرین دستاوردهای روایتپژوهی در دانشگاههای جهان برای علاقهمندانی که لزوماً اطلاعات زیادی دربارهی این حوزه ندارند ارائه میشود.
در این کتاب داستان قهرمانها را خواهید خواند؛ داستانِ شرورها، پیروزیها، باختها، ورزشگاهها، پیراهنها، قهرمانیهای کسبشده و جامهای ربودهشده، مدیرانی که یا رؤیایی بودند (ژول ریمه) یا کثیف (تقریباً تمامی کسانی که بعدِ او آمدند). در این مسیر، پاسخ سؤالهایی را خواهید یافت، سؤالهایی آنقدر عمیق که کسی تا به حال فکر نکرده بپرسدشان: چه بلایی سر سگ گارینشا آمد؟ چرا پیتر بیردزلی سی سال یک مدل مو را حفظ کرد؟ اگر گلِ جف هرست مردود اعلام میشد، چه پیش میآمد؟ با روی کین در یک کاراوان زندگی کردن چقدر خوش میگذرد؟ بهعلاوهی دریچهای هیجانانگیز به آینده، به آنچه از فوتبالِ فردا باید توقع داشته باشیم. با دستگاههای سرگرمی شرکت امسترد و نیلبکهای چارلیتان چنین سطحی از لذت را تجربه نمیکردید.
وقتی مشغول تألیف کتاب داستان فوتبالیستها بودم، متوجه شدم آنقدر فوتبالیست با زندگی حرفهای و جذاب وجود دارد که فرصت برای پرداختن به تمام آنها در آن کتاب نیست. پس اینجا، با مجموعه کمیکی از افرادی که بخشی از فرهنگ فوتبال شدهاند به همراه آنهایی که کم و بیش از یاد رفتهاند،به آنها پرداختم.
در کتاب درد که کسی را نمیکشد سراغ جاناتان فِرَنزِن رفتیم که بسیاری از آثار تألیفی و ترجمهاش در ژانرهای رمان، داستانکوتاه و جستار موفق به دریافت جوایز معتبر ادبی مثل جایزهی ملی کتاب شدهاند. جستارهای فرنزن را گواهی بر جوانمردی و انسانیت او، عشقش به داستان و ترجیح شخصیاش برای مقولاتی دانستهاند که به جای احساساتگرایی، دارای پیچیدگی اخلاقی هستند. تلاش برای خوب بودن و عشق ورزیدن به رغم خودمحوری و منیّت ذاتی انسان، در نوشتههای فرنزن موج میزند. او از سویی مخالف انزوا و کنارهگیری از جمع است و از سوی دیگر خواندن و نوشتن کتاب و خصوصاً رمان را که بهخودیخود فعالیتهایی انفرادی هستند، بستر مناسبی برای ایجاد آگاهی و همدلی میداند. جستارهای او، نقدهای خوشخوانی هستند که میکوشند اهمیت حفظ ادبیات و حساسیت نسبت به آن را برجسته کنند و مخاطب را از سادهسازی و تقلیل مفاهیم ادبی پرهیز دهند.
نیم قرن پیش به ما میگفتند از خودتان، از دوروبر خودتان و از مادربزرگ-پدربزرگ خودتان شروع کنید و ما که نویسندهی جوانِ آن سالها بودیم را به دست حوادث بعدی میسپردند. ما اگر مادربزرگ-پدربزرگ داشتیم، چند مدتی به ایشان خیره میماندیم بلکه ایده از کلمات یا از خاطرات ایشان نمایان بشود. من کلاً فقط یک پدربزرگ داشتم که معمولاً در دسترس نبود. بنابراین این رهنمود مطلقاً به درد من نمیخورد. دوروبر هم چیزی نبود که ایده توش باشد، ایدهای که به من (نویسندهی جوان) انگیزهای برای نوشتن داستان بدهد. به طرز شگفتانگیزی آن سالها دوروبر ما خالی از ایده بود. خاصه که هنوز به سن عشق و سیاست نرسیده، میخواستم داستان بنویسم و وقتی ایدهای برای نوشتن نیست، چه انگیزهای برای نوشتن هست؟ اما شور و شوق کتبی کردن درونیات نامعلوم، دست از سر و سرنوشت آدمیزادی که میخواهد نویسنده شود برنمیدارد؛ از قطعات ادبی کوتاه و شعرگونه، نوشتن خاطرات یا کپی کردن داستانی که خوانده است، شروع میشود.