کتاب طنز آبنبات دارچینی نوشته مهرداد صدقی که ادامه دو کتاب آبنبات هل دار و آبنبات پستهای است . ماجراهای کتاب بین سالهای ۷۲ تا ۷۴ میگذرد و در این کتاب ، محسن درگیر ماجراهای پیشبینی نشدهای میشود که ناخواسته بر روی زندگی خود و اطرافیانش تاثیر میگذارد و همین امر موقعیتهای طنزآمیزی ایجاد میکند .
کتاب برج ناز نوشته هادی حکیمیان است. این کتاب روایت آدمها است. نویسنده پیش از این کتابی نوششته است با نام برج قحطی که در آن محور اصلی داستانها شهر است و آدمها وسیلهای برای روایت محیط هستند اما این بار نویسنده در کتاب برج ناز به سراغ آدمها رفته است. در بسیاری از شهرهای سنتی ایران زندگی فردی هنوز معنا پیدا نکرده است و آدمها نمیتوانند به فردیت برسند زیرا سنت این اجازه را به آنها نمیدهد. در این کتاب شخصیت اصلی داستان سعی دارد این فردیت را پیدا کند اما برای تمام اتفاقات و حتی احساسات شخصیاش وظیفه دارد به اطرافیانش جواب پس بدهد. در این کتاب تصویری از یک پدر قدرتمند میبینیم که همه در سایهی او زندگی میکنند و اگر این شرایط را نخواهند راهی جز ترک موقعیت ندارند. کتاب روایتی جذاب دارد و خواننده را درگیر آدمهای داستان میکند.
روایتی کوتاه و کامل از زندگی یک دختر هنرمند در تهران. زبان کتاب روان و دلنشین است. هیچ کجایش اطناب و اضافه گویی حوصلهات را سر نمیبرد. داستان با شروع میخکوب کنندهی خود نفس مخاطب را در سینه حبس میکند. «مرد نزدیکتر شد، پیس پیس آهسته ای از کنار گوشش رد شد. کلید در دستانش لرزید و قفل در را رد کرد. دانه های عرق روی پیشانیاش جمع شده بود و سوز که میخورد به صورتش یخ میکرد. کلید چرخید و در باز شد. خود را به داخل ساختمان انداخت. انگشتان مرد از لای در شالش را گرفته بود. در را دودستی فشار داد، مرد شال را رها کرد، در چفت شد. به در تکیه داد، سر خورد و نشست. تمام تنش میلرزید.»