سَدا: آوازی را گویند که در کوه و گنبد و حمام و امثال آن پیچد و معرب آن صداست. و این رمان پر از صداهای مختلف است. گویی آن را میشنوید. پری رضوی در این کتاب داستان زندگی زوجی را نوشته است که در آستانه میانسالی هستند اما ازدواج و بچهدار شدنشان به خواسته و اراده خودشان نبوده و رضایت قلبی نداشتند. در این میان با زن داستان که سنتی است و درگیر خرافات و کلیشهها، همراه میشویم و پا به زندگی او میگذاریم. زندگی که رنجهای مخصوص خود را دارد. در این کتاب روایتی را میخوانیم از زنی که به راحتی میتوانیم او را بشناسیم، گویی سالهاست با او زندگی کردیم. همراه با او و داستانهایی که از زندگیاش تعریف میکند به حال و روزش فکر میکنیم و با او همذات پنداری میکنیم.
کتاب شهربانو نوشته مریم قربان زاده، برشهایی است از 20 سال زندگی یک مادر 80 ساله که از همهی سالهای جوانیاش، همین برشها را غنیمت نگه داشته تا برای امثال ما بگوید. همه چیز در نهایت سادگی روی کاغذ آمده است. نوشتن برای مریم قربان زاده اصلا کار راحتی نبود. برای مادرجان هم گفتناش اصلا راحت نبود. بارها در حین مرور خاطراتاش بیحال میشد و کارش به سرم قندی، نمکی میرسید. حالا روبهروی شما، خلاصه بیست سال از زندگی یک مادر است.
داستان از زبان مردی روایت میشود که سالها در تنهایی، گوشهگیری و فقر زندگی کرده است، و حالا عمارت بزرگی به او ارث رسیده است. او با سفر به یکی از روستاهای شمال کشور برای بازدید از عمارتش درمییابد آدمهای آن روستا عادی نیستند. بین سمسار روستا و خودش کینهای مبهم را احساس میکند، بین نعنا، دختری که در خانه بزرگش به او سرپناه داده و پیرمردی که در کارها کمکش میکند انس و علاقهای خیالی شکل گرفته است. مرد مدام درگیر سرفههای وحشتناکی است که از کودکی همراهش بودهاند. درگیر ترسش از سکوت، از تکرار صدای قدمهایش در خانهای به این بزرگی. همین ترسها بهانهای میشود تا از نعنا بخواهد به جای باج دادن به سمسار به خانه او بیاید و کارهای خانه را انجام دهد. اتاق کوچکی به دختر میدهد اما تمام مسیر بارانی تا تهران را، تمام آن روزی را به خواست همسر سابقش به تهران میآید را، به نعنا و گلهای دامنش فکر میکند. فکر میکند عطر آن گلها مرهمی بر زخم هزارساله سینهاش میشود و سرفههایش را از بین میبرد. داستان فضای متفاوت و ناآشنایی دارد. تخیل نویسنده، توصیفات اثر را بسیار تاثیرپذیر کرده است. مردم روستا از جنها صحبت میکنند و همه اینها او را به نوعی ماجراجویی میکشاند.
رویای فالاچی داستان دو دانشجوی ارتباطات به اسم هاله و مسعود است که سعی میکنند در دنیای ارتباطات و فضای مجازی خودشان را پیدا کنند. چون در این فضا، زمان و مکان را از دست میدهند و به نوعی گم گشتگی دچار میشوند و این گسست ترسی برایشان به همراه دارد و آنها را دچار یک سری چالشها و درگیریها میکند. چالشهایی که آنها را درباره بدیهیترین مسائل به تردید میاندازد. هاله و مسعود در این داستان، نماینده نسلی هستند که افرادی مثل استاد و پدر آنها را راهنمایی نمیکنند بلکه کنترل میکنند و آنها بدون اینکه خودشان متوجه شوند، مانند یک مهره حرکت داده میشوند.
وضعیت بیعاری داستانی پر افت وخیز و پرماجراست. روایتی چند بعدی از عشق، جنگ، جغرافیای جنوب ایران، فرهنگ و رسوم مندائیان ساکن جنوب ایران و از همه مهمتر دینشناسی صابئین مندائی. «حلیمه» دختر مسلمانی که زندگی پر فراز و نشیبی داشته به روایت داستانش مینشیند. تعریف میکند از دل باختنش به رام، پسر یکی از بزرگان آیین مندایی که چشم همه به اوست تا جهان را پر از خیر و برکت کند. داستان از زبان سیزده راوی روایت میشود و همگی در طول هم ماجرای کلی رمان را پیش میبرند.
«پریدخت، مراسلات پاریس» روایتی است از عشقی گدازان در سالهای نه چندان دور این سرزمین ... روایت عشق و وطن و دلشوره ... پریدخت روایت حامد عسکری از یک عشق نجیب و لطیف و سوزان است، که در ۱۴۴ صفحه نگارش شده و توسط نشر مهرستان به چاپ رسیده.
نوشتار حاضر جلد اول از مجموعه کتاب های نیمه پنهان ماه می باشد. این کتاب، روایت همسر شهید مصطفی چمران از وی است که از زاویه دید همسر این شهید والا مقام تصویری از ایشان برای مخاطب ارائه نموده است. در پایان نیز مجموعه ای از عکس های این شهید گردآوری شده است.
حامد از پاسداران لشکر عاشورای استان آذربایجان شرقی بود که بعد از اعلام اعزام داوطلبانه به سوریه از همان لشکر به سوریه اعزام شد و به درجه رفیع شهادت رسید. شهید حامد جوانی از ابتدای کودکی علاقه زیادی به حضرت ابوالفضل العباس (ع) داشت؛ این شهید در ابتدا جانباز شده و دست هایش قطع می شود به دلیل شباهتی که به حضرت عباس (ع) پیدا می کند به شهید ابوالفضلی شهرت پیدا می کند. این کتاب با توجه به موضوعی که دارد برای مخاطب جذابیت خاصی دارد؛ اما این جذابیت در قلم و نوع روایت ها مکملی ندارد. مخاطب احساس می کند با یک روایت مبتدی روبرو است. نویسنده در این کتاب گاهی تصمیم می گیرد همراه عناصر داستان برود و قصه زندگی را شرح دهد و گاهی می خواهد خاطره وار زندگی شهید را به عنوان کسی که بخشی از زندگی شهید بوده دنبال کند.
این کتاب مخاطب را غافلگیر خواهد کرد؛ چه آن هایی که شهید محمدخانی را می شناخته اند؛ چه آن ها که او را نمی شناختند! در واقع این کتاب روایت عاشقانه 5 سال زندگی مشترک با شهید محمدخانی است. جالب است بدانید که خود شهید محمدخانی پیش از شهادتش به همسرش گفته بوده «وقتی شهید شدم خاطراتم را در قالب «نیمه پنهان ماه» انتشارات روایت فتح چاپ کن» و به همین خاطر روی بعضی خاطرات تاکید داشته که همسرش تعریف کند و بعضی را نه.
شهید مصطفی صدرزاده با نام جهادی «سید ابراهیم» فرمانده ایرانی گردان عمار از لشکر مقتدر فاطمیون بود. او آبان ماه سال 1394 روز تاسوعا در عملیات محرم در حومه حلب به شهادت رسید. فاطمیون از رزمندگان افغانستانی مدافع حرم تشکیل شده و همراه شدن مصطفی با فاطمیون روایت عجیبی دارد. همسرش نقل می کند که مصطفی توانایی عجیبی در یادگیری زبان و تقلید لهجه ها داشته است. او به مشهد می رود، ریش هایش را کوتاه می کند و به مسئول اعزام می گوید که یک افغانستانی است. مصطفی بیشتر از دو سال در مناطق مختلف سوریه درگیر نبرد با جریان تکفیر بود. و دست آخر به آرزویش که دیدار محبوب بود نائل آمد و عند ربهم یرزقون شد. این کتاب داستان هایی را از نزدیکان و دوستان ایشان روایت می کند.** هر کسی او را می دید دیگر نمی توانست به راحتی از او دل بکند. مصطفی قانون جذب را خوب بلد بود. می دانست چه کار کند تا یکی را جذب بسیج و دم و دستگاه امام حسین (ع) کند. پدرش می گفت: «مصطفی به مادرش گفته شما دعا کن من موثر باشم، شهید شدم یا نشدم مهم نیست!»
این کتاب از مجموعه کتاب های مدافع حرم با عنوان «عمار حلب» خاطراتی از گوشه های زندگی شهید محمدحسین محمدخانی را روایت می کند. شهید محمد حسین محمدخانی اصالتی یزدی دارد اما به تاریخ 9 تیرماه 1364 شمسی در تهران متولد شده است. وی سال های دانشجویی خود را در رشته ی مهندسی عمران در یزد سپری کرد و از فعالان بسیج دانشجویی بود. محمدحسین به صورت داوطلبانه به یگان های مدافع حرم بانوی مقاومت در سوریه ملحق شد و سرانجام به تاریخ 16 آبان 1394 شمسی، طی نبرد با مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی، در عملیات محرم، خلعت شهادت پوشید.
کتاب دوم از مجموعه آسمان به خاطرات شهید تیمسار سرلشگر خلبان جواد فکوری که فرمانده نیروی هوایی و وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران در دولت شهید رجایی بود، اختصاص دارد که از زبان همسر این شهید بازگو شده است. جواد فکوری در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی، معاون پشتیبانی پایگاه دوم شکاری تبریز بود و بعد از پیروزی انقلاب به فرماندهی این پایگاه منصوب شد. به دنبال ناآرامی ها و شورش هواداران حزب خلق مسلمان در شهر تبریز که شامل گروهی از پرسنل پایگاه دوم می شد، فکوری به مدت ۴۸ ساعت به گروگان گرفته شد. با این حال و علیرغم محدودیت های موجود، این شهید موفق به سرکوب شورش و باز گرداندن نظم به پایگاه دوم شکاری و شهر تبریز شد. فکوری به دنبال این موفقیت به تهران احضار و به فرماندهی پایگاه یکم شکاری مهرآباد منصوب شد. سمت بعدی او در نیروی هوایی، معاونت عملیات نیروی هوایی بود و بعد از یک ماه انجام وظیفه در این سمت، جانشین تیمسار سرلشکر باقری در سمت فرماندهی نیروی هوایی شد. در سال ۱۳۵۹، او و نیروی هوایی، بحران ناشی از کشف کودتای نقاب را از سر گذراندند؛ علیرغم پاکسازی های گسترده و سوءظن دولت انقلابی، سرهنگ فکوری موفق به احیای فعالیت روزمره و پروازهای عملیاتی نیروی هوایی شد.
آقای توسلی به امام گفت که ایشان همان جوانی است که چند ماه قبل شعر مکه را سروده بود. بعد امام عمامه را از من گرفت و برسرم قرار داد. امام یک فشاری هم برآن وارد کردند که گوش هایم تا وسط داخل عمامه رفت. بعد با همان حالت گریه و اشکی که بر من غلبه کرده بود به ایشان عرض کردم که توصیه ای بفرمایید. با توجه به اینکه معمولا مرید از مراد دستور می گیرد، من نیز خواستم تا رهنمودی عرفانی از وی داشته باشم. امام پس از چند ثانیه مکث و تفکر سرشان را بلند کردند و با صدای عجیب و بسیار تاثیرگذاری که هنوز روی من تاثیرگذار است فرمودند: (این سوالی که شما کردید، شخصی نیز از امام باقر(ع) پرسید و من عین جواب امام باقر(ع) را برای شما می گویم. (من عمل بما علم علمه الله ما لم یعلم) کسی که به آنچه که می داند عمل کند، خداوند آنچه را که نمی داند به او خواهد آموخت.)
کتاب «نامزد خوشگل من»، مجموعه خاطراتی متفاوت از دفاع مقدس و همچنین اتفاقات، خاطرات و حوادث بعد از جنگ نویسنده، می باشد. کتاب حاضر، دربردارنده خاطراتی است که مؤلف آنها را در ذهنش مرور کرده و هر کدام در قالب داستانی مجزا بیان شده است. این کتاب، مجموعه خاطراتی خاص از جنگ تحمیلی است که بیشتر آنها به صورت طنزگونه روایت شده است. کتاب حاضر دارای 28 داستان برگرفته از خاطرات و مرور وقایع اتفاق افتاده برای نویسنده بوده که به شکل هنرمندانه ای به قلم تحریر درآمده است.
شعر سهم عظیمی از این فرهنگ پرافتخار داشته و دارد و شناختن و شناساندن سرآمدان فرهنگ امروز ایران، کاری بجا و شایسته است. کتاب «حوالی روشن صدا» ماحصل پانزده ساعت گفتگوی نویسنده با حسین اسرافیلی؛ شاعری که در سالهای اخیر و به خصوص دههی شصت خوش درخشیده است، میباشد. شاعری که برای حضور در جلسات ابتدایی شکلگیری حوزه هنری و همراهی با جریان شعری برآمده از این حلقهی اثرگذار گفتنیهای معطر دارد که این حرفها و حدیثهای تلخ و شیرین را میتوانید در «حوالی روشن صدا» مطالعه کنید.
روایتی از زندگی و زمانه ی میرحسین موسوی در سال های 1320-1368 که نویسنده سعی کرده است بدون جانبداری و بر اساس مستندات، برگ هایی از تاریخ کشور که با زندگی آخرین نخست وزیر ایران گره خورده و با جنگ تحمیلی و بر حوادث بی شمار تلخ و شیرین دهه اول انقلاب عجین شده است را به رشته تحریر درآورد. کسی که درباره زندگی 37 ساله اش در سال های قبل از انقلاب مطالبی ناچیز وجود دارد و همین امر نویسنده را متعجب و تشویق می کند تا با مطالعه و تحقیق و پژوهشی 3 ساله، تمام تلاش خود را به کار بندد تا بتواند کتاب حاظر را به علاقمندان ارائه نماید.
«عباس برادرم»، خاطرات و یادداشتها و همچنین مصاحبههایی از شهید مدافع حرم؛ عباس کردانی است که در سال 1394 در عملیات آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا به شهادت رسید. جنگ 33 روزهی لبنان، عرصه مهمی از حضور عباس در جبهه نبرد با دشمن صهیونیستی بود که نقش مهمی در پیشرفت روحیه نظامی او داشت. حضور در جبهههای نبرد با بعثیان و داعشیان در عراق و به دنبال آن، حضور فعال در جبهههای سوریه و نبرد رویارو با تروریستهای جنایتکار، از جمله فعالیتهای اخیر او بود که به زیبایی هرچه تمام در این کتاب به قلم نگاشته شده است.