مهرداد صدقی آبنبات پستهای نوشته مهرداد صدقی داستان طنزی است که به ادامه زندگی محسن پسر بچهی بجنوردی در کتاب"آبنبات هلدار" میپردازد. . بخشی از کتاب: نزدیک خانه که رسیدم حسابی خسته و گرسنه شده بودم.به خاطر بوی کبابی که در کوچه پیچیده بود،دیگر حتی سلول های قوزک پایم هم داشتند هورمون های چشایی ترشح می کردند.وارد خانه که شدم،دیدم ناهار قروتو داریم و بوی کباب از خانه ی همسایه می آید.به عنوان اعتراض گفتم:«اوووه، مغز آدم برای حل کردن مسئله های ریاضی به کباب احتیاج داره نه قروتو...!آدم قروتو که مخوره مغزش دیگه بیشتر از چار عمل اصلی نمِکشه.» مامان دعوا کرد که دیگر ناشکری نکنم و خیلی ها در اتیوپی همین غذا راهم ندارند.بی بی هم گفت:«ما قروتو مخوردیم چندتابچه یم زاییدیم؛یعنی این درسات از زاییدن بچه یَم سخت تره؟»