ماگدا سابو در کتاب ترانهی ایزا داستان زندگی زنی سالخورده را نوشته است. او که همسرش را از دست داده است تصمیم میگیرد برای زندگی نزد دخترش در شهر برود. دخترش، اتی، زنی شاغل و جدی است که در بوداپست زندگی میکند. جابهجایی ایزا به شهر، باعث تقابل دنیای قدیم ایزا و دنیای مدرن شهری میشود. در کنار آن، تصمیم این مادر و دختر برای در کنار هم بودن و مراقب هم بودن، پیچیدگی های احساسی به بارمی آورد که برای اتی و ایزا گران تمام می شود...