بیابان تاتارها، نام شناخته شده ترین کتاب دینو بوتزاتی و آینه ی تمام نمای سبک و سیاق عجیب و رویاگونه ی آثار این نویسنده است. بسیاری از منتقدین، این رمان را الهام گرفته از رمان قصر، نوشته ی کافکا، می دانند اما داستان جذاب و به یاد ماندنی این اثر درباره ی فقدان، تعلل و آرزوهای بر باد رفته، به نوبه ی خود حرف های بسیاری برای گفتن دارد. داستان، سربازی به نام جیووانی دروگو را دنبال می کند که خانه را به خاطر انجام مأموریتی در دژی کوهی بر روی مرز تاتار ترک می کند. ذهن دروگوی جوان، پر از رویاهایی درباره ی افتخارآفرینی ها و پیروزی های نظامی است؛ اما زمانی که به آن جا می رسد، با قلعه ای رو به ویرانی رو به رو می شود که به منظور مقابله با دشمنی ساخته شده که برای نسل هاست اثری از آن دیده نشده است. ساکنین این قلعه ی نظامی، وقت خود را با بازی و جر و بحث می گذرانند و در مواقع استراحت، به بیابان خیره می شوند و قصه هایی درباره ی سراب ها و چیزهای عجیب و غریبی که دیده اند، رد و بدل می کنند. با گذشت زمان، قلعه اهمیت خود را از دست می دهد و بلندپروازی های جیووانی نیز شروع به محو شدن می کند تا روزی که نیروهای دشمن در این بیابان متروک، گرد هم می آیند و آماده ی نبرد می شوند.
زندگی کوتاه کاترین منسفیلد مملو از ناکامی، سرخوردگی و درد و رنج بیماری بود، اما او وجود خود را یکسره وقف داستاننویسی کرد. داستانهای او بازتاب حالوهوای امپرسیونیستی زمانهاش هستند. او در این داستانها فضا را با رنگهایی لطیف بر کاغذ ترسیم میکند، آنگاه احساس را چون قطرههای رنگ بر آن میپاشد و به این ترتیب داستانی میآفریند که با ظرافت تمام از دل روزرمرگیها بیرون کشیده شده، داستانی از بهشتی گمشده به نام «زندگی». کاترین منسفیلد بزرگترین نمایندهی داستان کوتاه است که انگلستان تاکنون به جهان عرضه داشته… اگر او تنها ده سال بیشتر زنده میماند، نامش در تاریخ ادبیات در کنار جورج الیوت و شارلوت برونته قرار میگرفت.
کتاب رنج های ورتر جوان، رمانی نوشته ی نشر ماهی است که نخستین بار در سال 1774 وارد بازار نشر شد. این رمان ماندگار و ارزشمند، داستان مردی جوان، ناراضی و پراحساس به نام ورتر را روایت می کند که عاشق و شیفته ی شارلوت، همسر یکی از دوستانش شده است؛ دوستی که گاهی اوقات مورد تحسین و گاهی دیگر، مورد نفرت ورتر قرار می گیرد. این داستان که کاوشی ژرف در ذهن هنرمندی جوان است، به سوالات همیشگی و کهن ذهن انسان می پردازد: معنای عشق، مرگ و سعادت چیست؟ کتاب رنج های ورتر جوان که رگه های خودزندگی نامه ای فراوانی دارد، بعدها تأثیر بسزایی بر جنبش «رمانتیسیسم» گذاشت. گوته دو سال قبل از انتشار این اثر، دوران پر فراز و نشیبی را گذراند و درست مثل شخصیت اصلی داستانش، عاشق زنی به نام شارلوت باف شد که در آن موقع، به نامزدی یکی از دوستان گوته درآمده بود.
کتاب دوست بازیافته، رمانی نوشته ی فرد اولدمن است که اولین بار در سال 1971 منتشر شد. در بعد از ظهری دلگیر در سال 1932، یک کلاس درس در اشتوتگارت به خاطر ورود دانش آموزی جدید به هم می ریزد. هانس که خانواده ای از طبقه ی متوسط دارد، شیفته و مجذوب همکلاسی جدید و اشرافی خود، کنرادین، می شود و دیری نمی پاید که این دو، به بهترین دوستان یکدیگر تبدیل می شوند. دوستی آن ها، بهترین در نوع خود است؛ آن ها علایق مشترک زیاد و گفت و گوهایی طولانی با هم دارند، در کنار هم وقت زیادی را سپری می کنند و با هم بزرگ می شوند. اما این دو پسر در کشوری زندگی می کنند که در حال تغییر است؛ تغییراتی که بر زندگی آن ها هم سایه خواهد افکند. رمان دوست بازیافته، اثری تأثیرگذار، پرظرافت و جسورانه است که به شکنندگی و قدرت دوستی می پردازد.
مسیر تسلی کجاست؟ باید از کدام راه رفت برای رسیدن به جایی که اندکی از اندوه فقدان او کم شود؟ با هجومها چه باید کنیم؟ هجوم خاطرهها، هجوم میل سیریناپذیر به حضورش، دستان شکیبایش، تماشای بودنش، شنیدن کلمهها و نفسهایش، بوی جاودانهاش که میتواند در هر مکان و زمانی، میخکوبمان کند؛ حتی اگر سالها پساز سالها از درگذشتنش گذشته باشد، بازهم میدانیم «یکی هست که دیگر نیست»، نه اینکه به قول «رویا»: «مادر که میمیرد، دیگر نمیمیرد»؟ چرا اینگونه است و مرگ مادر، اثبات ناممکنی مرگ اوست؟ آلبر کوئن، دوازده سال پساز مرگ مادرش، چنان سرشار از یادآوری و خاطره، رسالهای داستانی غوطهور میان شرح زندگی و داستان نوشت که جز «کتاب مادرم» نمیشد نام دیگری بر آن گذاشت. چراکه مادر توان بازگردادندن ما به آغازمان را دارد و ازنو دیدن جهان و هرآنچه در آن است. کتاب مادرم، گشتوگذار یادآورانهی کوئن در ستایش مادرش و البته در سوگ فقدان اوست. کتابی حاصل تأملی شاعرانه، ژرف و اندوهگین در راههای پیموده با مادر در کوچهها و خیابانهای ژنو، زیبایی جاودانهاش، لحظههای منتظر در گذشته و نامنتظر پس از درگذشتن، رویاهایی که پساز مرگ مادر دیگر هیچ در خود ندارند جز آن حضوری که نفی همهی حضورهاست. کتاب مادرم، بیتفاوتی خواب و بیدار فرزندیست که طاقت این بیطاقتیاش بیشاز این نیست، که روز بیمادر شبتر از شب است! و بازهم آنطور که «رویا» میگوید: «ما روی وحشتی درهم کوفته/ خم شده بودیم/ و روز روی سایهی خود شبترین شبها بود.
یکولای استپانوویچ ، پرفسوری سرشناس، صاحب نشان ها و مدال های متعدد روسی و خارجی است که از بی خوابی و دوره های ضعف ویرانگر رنج می برد. او در مه تاریکی زندگی می کند. نیکولای سعی می کند دلایل کاهش سریع جسمی و روانی خود را در مواجهه با بیماری نامشخص و (طبق پیش فرض خودش) ، مرگ قریب الوقوع در طی شش ماه آینده تحلیل کند. او با دنیای اطرافش احساس بیگانگی می کند و قادر به برقراری ارتباط عاطفی با لیزا و کتیا (به ترتیب دختر و نامادری) اش نیست ، زیرا کاملا از هم گسیخته و از مشکلات خودش رنج می برد. این کتاب را آنتون چخوف در سال 1889 تحت تأثیر مرگ برادرش، نیکولای نوشته است. آن را به عنوان یکی از ماندگارترین آثار چخوف توصیف کرده اند: "یک مطالعه نافذ در ذهن یک استاد پزشکی مسن و در حال مرگ"
کتاب در میان گمشدگان نوشته دن شاون است. او نویسنده سه مجموعه داستان کوتاه و سه رمان از جمله در میان گمشدگان است که نامزد نهایی جایزه کتاب ملی در سال ۲۰۰۱ بود. داستانهای دن شاون همیشه در بین بهترین داستانهای کوتاه آمریکایی قرار دارند.
راستی وحشتناک نیست که آدمی می تواند در ایام خوشی از هولناک ترین واقعه شوخی کنان و آسوده خاطر یاد کند، طوری که گویی واقعه ای از این دست فقط برای دیگران پیش می آید و ممکن نیست برای خود ما رخ دهد؟! اما بعد رخ می دهد، باورش نمی کنی، با این همه به آن گردن می گذاری؛ و زمان می گذرد، به زندگی ادامه می دهی، در بستری می خوابی که زمانی با دلدار خود در آن سهیم بوده ای، از همان لیوانی می نوشی که او به لب برده است، در سایه سار همان درخت کاجی توت فرنگی می چینی که پیشتر با او می چیدی، با کسی که دیگر میوه نخواهد چید؛ و نه مرگ را دریافته ای و نه زندگی را.
مکتب دیکتاتور ها داستان دو آمریکایی است که برای یاد گرفتن رموز و شگرد های دیکتاتوری به اروپا سفر می کنند. کشوری که مدت های مدیدی در این زمینه تجربه داشته است. آنها در آنجا با فردی روبرو می شوند که سالهای زیادی از عمرش را صرف مبارزه با دیکتاتوری کرده است. بین آنها دیالوگ هایی شکل می گیرد که طنز آمیز اما تلخ است. از آنجایی که خود سیلونه دارای تجربیاتی در این زمینه است و از نزدیک حکومت دیکتاتوری را لمس کرده، کتاب مکتب دیکتاتور ها را بر اساس تجربیات خودش نوشته است. او در این کتاب به چگونگی و چرایی تشکیل حکومت های خودکامه می پردازد. این کتاب راهنمایی برای شناخت ماهیت دیکتاتوری است و بررسی می کند چگونه یک دیکتاتور به قدرت می رسد و در قدرت می ماند. سیلونه تقریبا از هر سلاحی برای مبارزه فاشیسم استفاده می کند ، از اسلپ استیک گرفته تا شدیدترین طعنه ها ، اما حمله او دقیقا بخاطر این موثر است که با دست های خالی نیست. سبک ادبی او ترکیبی تحسین برانگیز از متن کلاسیک و دیالوگ است. متراکم اما نه سنگین ، شکیل اما همیشه شفاف. او تاریخ سیاسی می داند و ایده های زایایی دارد ، اما می داند که چگونه در مورد امور آسان و بی تکلف باشد ، هرگز با دانشش خودنمایی نمی کند یا زیاد بر عقاید خود پافشاری نمی کند. به طور خلاصه ، کتاب او خصایص یک نثر خوب و دیالوگ های خوب را در هم آمیخته است.
کتاب یک اتفاق مسخره، اثری نوشته ی فئودور داستایفسکی است که اولین بار در سال 1862 منتشر شد. این اثر جذاب و خواندنی، داستانی هجوآمیز از داستایفسکی است که به ماجراجویی های مردی روس می پردازد. پروتاگونیست داستان، ایوان ایلیچ پرالینسکی، پس از این که با دو تا از همکارانش کمی بیش از حد معمول الکل می نوشد، شروع می کند به صحبت درباره ی این که چقدر دوست دارد در زندگی، فلسفه ای بر پایه ی مهربانی با زیردستان و فرودستان داشته باشد. ایوان پس از ترک این جمع سه نفره، به جشن عروسی یکی از زیردستان خود می رود و تصمیم می گیرد تا بالاخره این فلسفه ی خود را در دنیای واقعی به کار بندد. اما این تصمیم او، جشن عروسی را به آشوب خواهد کشید.
بیابان داستان پسری سودایی است که با داییاش رهسپار سفری میشود، سفری که نقطهی پایانی است بر دنیای خیالانگیز کودکی او. پسرک در طول این سفر رویدادهای شگفتی را از سر میگذراند و بسیاری از مفاهیم عمیق زندگی را با تمام وجود درک میکند، مفهوم عشق، ترس، تنهایی و البته مرگ.
دکتر ماریانو آزوئلا دوران سرشار از انقلاب و ضدانقلاب و غارت و خونریزی مکزیک را مرکز داستانش قرار است و در آن حال و هوا نوشته است. او در زمان زندگیاش بزرگترین چهره ادبی مکزیک بود. داستان اربابها در دوران کوتاه مادرو بر قدرت نوشته شده است. داستان این کتاب در شهر کوچکی در غرب مکزیک روایت میشود که مردم تحت نفوذ و مالکیت خانوادهای تاجربانکدارمالک روزگار میگذرانند. این خانواده انگلوار شیرهٔ جان مردم را میمکند و بر قدرت خود میافزایند. آنها که در دوران پورفیریو دیاز به نعمت و قدرت رسیدهاند، برای تحکیم موقعیت و حفظ منافع و مزایای خود از هیچ کار پلید و خبیثانهای رویگردان نیستند. بار عمدهٔ داستان بر دوش رودریگز است، روشنفکری شاعرمنش و منزوی که برخلاف همشهریان رادیکالش میاندیشد و تنها مغز روشناندیش و تیزهوش شهر به شمار میرود. رودریگز نجیبترین و درخشانترین قهرمان آثار نویسنده است. ما در داستان ماجرای عشق عمیق و شورانگیز رودریگز به اسپرانزا بینیاس را هم میخوانیم.
کتاب تفریحگاه خانوادگی روایت زندگی دو خواهر است. «چیدم» و «مزین» دو خواهرند اما مزین، چیدم را دوست ندارد و او را مسئول مرگ مادرش میداند. او پدرش را هم نمیخواهد چون از زبان مادرش شنیده که مردی خائن بوده است. داستان از زبان مزین تعریف میشود. او زندگیاش را شرح میدهد؛ از عشقش به مادرش میگوید؛ خیانتهای پدرش در زمان حاملگی مادر را تعریف میکند و نفرتش از خواهر کوچکش چیدم را به خواننده منتقل میکند. نفرت از چیدم بهخاطر وجودش که هم در زمان حاملگی مادر دست و پای او را بسته بود و نمیگذاشت که پدرش را ترک کند و هم با گریه بیجایش باعث مرگ مادر شد. کوپان، این نویسندۀ ترکیهای، در این اثر، زندگی حالحاضر مزین را با خاطراتش پیوند زده و با نگاهی روانشناسانه مسائل خانوادۀ او را به تصویر کشیده است. شخصیت مزین، در این داستان، آنقدر ملموس و نزدیک است که شاید هر زنی بتواند بخشی از خود را در آن ببیند و بیابد.
یعقوب کذاب روایت رنج و امید و ناامیدی ساکنان یک گتو است. یعقوب، شخصیت اصلی رمان، از ساکنان یهودی گتو است که اتفاقی خبر امیدبخشی را از جبههی جنگ به دست میآورد. او برای آنکه ساکنان دیگر گتو حرفش را باور کنند به دروغ متوسل میشود و ادعا میکند که رادیویی در خانه پنهان کرده است. یعقوب دلخوش به اینکه با این خبر در چهرهی ساکنان گتو امید رخ نموده است، هر بار اخبار دیگری را بازگو میکند؛ اخباری دروغین که در حین کار اجباری دهانبهدهان میگردد. این رمان گرچه شرح زندگی تلخ مردمانی بختبرگشته است، رگهای از طنز در آن هست که خواننده را تا پایان با خود همراه میکند. بر اساس این رمان دو فیلم سینمایی ساخته شده است. همچنین این رمان جایزههای «هاینریش مان» و «چارلز وایلون» را برای نویسندهاش به ارمغان آورده است.
داستان در دوران حکومت «استالین» بر روسیه رخ میدهد که شرایط اجتماعی و سیاسی روسیه خوب نیست. الکسی به دلایل مبهم و نامعلومی متهم شده و خانوادهاش گرفتار تصفیههای استالینی میشوند. پلیس پدر و مادرش را دستگیر میکند و خودش هم تحت تعقیب قرار میگیرد. او به خانه ی خالهاش در اوکراین میگریزد و به عنوان سرباز در جنگ روسیه و آلمان شرکت می کند و راننده ی ژنرال «گابریلف» می شود. الکسی در یک حادثه جان ژنرال را نجات می دهد و بعد از جنگ نیز در وزارت جنگ با او کار میکند. اگرچه ژنرال زندگی دوبارهاش را مدیون الکسی است، اما حالا شرایط تغییر کرده است. کمی بعد الکسی خودش را برای کنسرت موسیقی آماده میکند، او همراه با راوی به سالن کنسرت میروند تا اینکه...
«سمفونی پاستورال» اثر آندره ژید، برنده نوبل ۱۹۴۷ و خالق «مائدههای زمینی» است. این اثر در بین آثار ترجمه شده آندره ژید به فارسی، رکورددار است و ناشران مختلفی تاکنون آن را ترجمه و منتشر کردهاند. رمان «سمفونی پاستورال» که نام خود را از سمفونی شماره شش بتهوون گرفته است، درباره یک کشیش پروتستان است که با وجود داشتن پنج بچه و خانهای کوچک، سرپرستی یک دختر نابینا به اسم ژرترود را هم قبول میکند. ژرترود پیش از این تحت سرپرستی یک پیرزن ناشنوا و فرسوده بود که کلمهای با او حرف نمیزد و حالا پیرزن مرده و دخترک پس از مدتها بیهمزبانی و دنیای تاریکش پا به دنیای ناشناختهای گذاشته که با آن بیگانه است. اما کشیش با مشورت با متخصصی اعصاب و روانی به اسم دکتر مارتن میکوشد با کمک طبیعت، موسیقی و ذات انسانی دختر را به زندگی بازگرداند. «نخستين لبخند ژرترود رنج و درد مرا يكسره از دل زدود و زحماتم را صدباره پاداش داد، زيرا: «هرآينه به شما میگويم: اگر شبانی كه خود من باشم برهای گمشده را بازيابم، از يافتن او بيشتر شادی میكنم تا از آن نود و نُه گوسفندی كه گم نشدند.» (انجیل متی). صادقانه اعتراف میكنم كه هرگز لبخند يكی از فرزندانم قلبم را چنين از شادی لبريز نكرده بود كه لبخند ژرترود با من چنين كرد. يك روز صبح، ناگهان چهرهی بیاعتنای او رنگی از احساس به خود گرفت. آشكارا ديدم كه رنج روزهای متمادی به بار نشسته است و او به آموختن اشتياقی وافر دارد و به هرچه میگويم توجهی عميق نشان میدهد.» تربیت و تعلیم ژرترود به کشیش انگیزهای میدهد که خودش را رشد دهد و کتاب مقدس را هم با دید تازهای بخواند تا این که عشق به سراغ کشیش میآید و او هر روز بیشتر عاشق دختر میشود در حالی که دختر پیش از آن عاشق پسر جوان کشیش شده است. ژید در این اثر از عشقی ناب و دور از هوس حرف میزند و گاه با نگاهی طنز آموزههای مذهبی را مقابل عشق قرار میدهد. راوی داستان هم خود کشیش است که دفتر خاطراتش را مینویسد. از این اثر فیلمی به همین نام، در سبک درام به کارگردانی ژان دولانوا، کارگردان فرانسوی در سال ۱۹۴۶ ساخته شد که همان سال هم برندهی جایزهی بزرگ جشنواره فیلم کن شد.
یادداشتهای یک پزشک جوان مجموعه داستانهایی از میخاییل بولگاکوف نویسندهٔ بزرگ ضد کمونیسم روس است. حرفهٔ اصلی بولگاکف پزشکی بود. او در اواخر سپتامبر سال ۱۹۱۶ به اتفاق همسرش، تاتیانا لاپّا، راهی بیمارستان قصبهٔ دورافتادهٔ نیکولسکویه در ایالت اسمولنسک شد. خاطرات این دوره از زندگی و کار پزشکی او در مجموعهٔ داستانهای کتاب حاضر بازتاب یافته است. داستانهای این مجموعه در زمان زندگی بولگاکوف بهصورت جداگانه در نشریات به چاپ میرسیدند و البته اکثر آنها دارای عنوان فرعی یادداشتهای یک پزشک جوان بودند. بولگاکوف در سالهای بعد نیز در نامههایش از قصد خود برای تنظیم اثری با همین عنوان سخن گفته بود، ولی این کار را انجام نداد. ناهماهنگیهایی هم که ممکن است در داستانها به چشم بخورد از همین مسئله ناشی میشود. یادداشتهای یک پزشک جوان براساس واقعیت نوشته شده و بولگاکوف تقریباً همهٔ رویدادهای توصیفشده در داستانها را شخصاً تجربه کرده و از سر گذرانده بود. پژوهشگران براساس اسناد و مدارک و بهویژه با استناد به خاطرات همسر اول نویسنده، بسیاری از شباهتهای موجود میان داستانها و زندگی واقعی بولگاکوف را مشخص کردهاند که در کتاب به صورت زیرنویس به آنها اشاره شده است. از این شباهتها بهراحتی میتوان نتیجه گرفت که بولگاکوف بههیچوجه در شرح خدمات پزشکی خود در کتاب غلو نکرده و واقعا وقت و دانش و نیروی خود را از جان و دل در خدمت بیماران گذاشته بود.
کتاب دوازده صندلی یکی از مشهورترین کتابهای طنز در روسیه است که پس از سالها، بالاخره در ایران نیز به چاپ شد. این رمان، که توسط ایلیا ایلف و یوگنی پتروف نوشته شده، با داستانی پرکشش و با طنزی عمیق به شوروی بعد از انقلاب اکتبر میپردازد. کتاب دوازده صندلی به حدی در میان مردم روسیه محبوب است که برخی از جملات و تکیهکلامهای شخصیت اصلی آن به ضربالمثل تبدیل شده است.
این داستان، نیمهتاریخی، نیمهواقعی و نیمهتصوری است، انتخاب شخصیتها، ویژگیهای روانشناسانهشان که از میان پایینترین تا بالاترین طبقههای اجتماع فرانسه در داستان نقش میآفرینند، شاهکاری است مسلم. نویسنده مانند شطرنجبازی بسیار باتجربه و ماهر مهرههایش را چنان استادانه جابهجا میکند و نقشهایی را که بهعهدهشان واگذار کرده چنان خوب اجرا میکنند که در هیچ مرحلهای جای هیچ شک و شبهه و تردیدی برای خواننده باقی نمیگذارد. مسایل مطرحشده در داستان انگار مُهر تاریخ به آنها خورده باشد، مستدل و چون و چراناپذیرند، هیچ موردی پیش نمیآید که خواننده از خودش بپرسد: «مگر امکان دارد؟»