«ابوالمشاغل» درباره سرگذشت فرهنگی نادر ابراهیمی و تلاشهای بیوقفهاش از سالهای نوجوانی تا سالهای پس از انقلاب اسلامی است. نادر ابراهیمی را بیشتر بهعنوان نویسنده میشناسیم؛ مگر این که «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» را خوانده باشیم. جلد نخست ابوالمشاغل، «ابن مشغله» نام دارد که البته بهاندازهٔ جلد دوم مشهور نیست و شاید دلیل آن پروپیمان بودن جلد دوم و بیان خاطرات شکستها باشد. ابوالمشاغل را بهعنوان بیانیه اعتقادی- سیاسی- فرهنگی نویسنده نیز میتوان بهحساب آورد. این کتاب خواندنی، به فرازوفرودهای زندگی نادر ابراهیمی در یافتن یک شغل مناسب میپردازد؛ زبان کتاب، روان و شیوا و بسیار صمیمانه است؛ چنانکه مخاطب احساس میکند در اغلب خاطرات آن، سهیم بوده است.
«آتش بدون دود»، رمان بلندی است اثر نادر ابراهیمی که در هفت جلد منتشر شده و نویسنده در آن پس از اشاره به زیبایی های ترکمن صحرا در سه جلد اول در چهار جلد بعد به شیوه ای داستانی-تاریخی به بیان مبارزات انقلابی معاصر پرداخته است. قهرمان رمان در جلد اول گالان اوجا نام دارد که یک قهرمان اسطوره ای ترکمن به شمار می رود. در جلد دوم نویسنده با گذاری کوتاه بر اتفاقات صحرا شرایط را برای معرفی یگانه قهرمانان داستان؛ دکتر آلنی آق اویلر و همسر وفادارش دکتر مارال آق اویلر فراهم می کند. آلنی نوه گالان اوجاست و یک شخصیت واقعی به شمار می رود. او یک انقلابی تحصیل کرده است که برای اعتلای نام وطن و رهایی آن از ظلم از هیچ کوششی فرو گذار نمی کند. موضوع اصلی بقیه رمان زندگی و فعالیت های سیاسی این زوج است. نادر ابراهیمی برای ساخته و پرداخته کردن آتش بدون دود بیش از سی سال - یعنی نیمی از عمرش - را صرف کرده است.
بار دیگر شهری که دوست میداشتم اثر ماندگار دیگری از نادر ابراهیمی است که در سال ۱۳۱۵ در تهران متولد شد و در ۷۲ سالگی بر اثر بیماری درگذشت. از این داستاننویس معاصر ایرانی بیش از نود کتاب به یادگار مانده است که از معروفترین آنها میتوان به یک عاشقانهٔ آرام، خانهای برای شب، چهل نامهٔ کوتاه به همسرم اشاره کرد.
بر جاده های آبی سرخ رمانی از نویسنده چیرهدست و نامدار ایرانی، نادر ابراهیمی است که بر اساس زندگی میرمهنا دغابی دلاور ایرانی خطه جنوب ایران نوشته شده است
"آقای موقوفه –یعنی وقف کننده-خودش مرا محاکمه کرد،ببخشید امتحان کرد.تابستان بود و من یک عینک آفتابی تیره رنگ به چشمم بود.گفت: «من به آدم هایی که عینک تیره به چشم بزنند کار نمی دهم.» زودی عینکم را برداشتم و گذاشتم ته جیبم. گفت: «من به آدم هایی که پدر مادر دار و از خانواده های محترم نباشند کار نمی دهم.» زودی عینکم را برداشتم و گذاشتم ته جیبم.ببخشید ،فورا جواب دادم:«من خیلی پدر مادر دار هستم.دو تا مادر دارم،دو تا پدر» گفت:«پدر و مادر زیادی به چه دردی می خورد؟ سواد چقدر داری؟»گفتم:«دانشجوی هستم. رشته حقوق»گفت :«مگر می شود هم دانشجو بود و هم کار کرد؟» گفتم «بله قربان.خیلی از دانشجوها برای آن که دانشجو بمانند مجبورند کار کنند» گفت : «زیاد وراجی می کنی. اما اگر آدم حرف شنو و مودبی باشی و کاملا راز نگهدار باشی،من زندگیت را رو به راه می کنم.» گفتم: « ممنون قربان!کسانی که رشته قضاوت را انتخاب می کنند اصولا راز نگه دارند.»