آگوست 1991، آپارتمانی بی دروپیکر در نیویورک. آلیک نقاش روس مهاجر رو به احتضار است. حواریون او گردهم آمده اند، هیچ کدام نتوانسته اند آلیک را از زندگی شان کنار بگذارند. حالا همه ی این زنان و مردان مهاجر، کنار بستر مرگ نقاش محبوب حاضرند، تلویزیون تانک ها را در مسکو نشان می دهد و این تصویر آناتومی مهاجران را کامل می کند. بوریس یلتسین جلوی دوربین های تلویزیونی ظاهر شده، شوروی می خواهد به دنیا روی خوش نشان بدهد. و تماشاچی ها پای تلویزیون، اینجا در نیویورک، هنوز از مسکو دل نکنده اند و بالای سر محتضری در جست وجوی راهی برای ادامه دادن هستند. کتاب تدفین پارتی
نویسنده: ماریو بارگاس یوسا مترجم: سعید متین نشر: برج
«این مجموعه شاهدی است بر نیم قرن خوانش نویسندهای که از وقتی نخستین داستانها و مقالههایش را در لیمای دههی پنجاه خواندم، برایم سرچشمهای پایانناپذیر از لذت فکری بودهاست. بارها آثارش را بازخوانی کردهام، برخلاف دیگر نویسندگانی که نوجوانیام را رقم زدند، هرگز ناامیدم نکردهاست؛ برعکس، هر خوانش نو، شور و شادیام را نو میکند و رازها و ظرافتهای جدیدی از جهان بورخسی فوقالعاده بکر در مضمون و فوقالعاده شفاف و برازنده در بیان، بر من آشکار میسازد.»
نویسنده: فردریش دورنمات مترجم: محمود حسینی زاد نشر برج عنوان اصلی: Justiz عدالت فقط به انجام جنایت است که می تواند دوباره برقرار شود. دکتر «ایزاک کوهلر» نماینده ی سابق مجلس ایالتی و سیاست مدار صاحب نام وارد رستوران شلوغ دتئاتردئر قلب زوریخ شد، رولوری بیرون کشید و بی آن که قبلش دوستانه سلام و احوال پرسی کرده باشد، شلیک کرد به پروفسور «وینتر»، عضو انجمن قلم. قتل مقابل چشم ده ها شاهد رخ داد. قاتل با خون سردی خودش را تحویل پلیس داد و وکیل لا ابالی و بی اعتباری چون «اشپت» را برای نشان دادن سویه های دیگر قتل و بررسی احتمالات استخدام کرد. آیا ایزاک کوهلر می خواست مفهوم عدالت را به سخره بگیرد؟ عدالت کی و کجا اجرا خواهد شد؟ و...