پنج مقاله حاضر چکیدهای است از منظومه فکری داستایفسکی که با «سلسله مقالاتی در باب ادبیات روس» در شماره اول مجلهی ورِمیا کلید خورد و در شمارههای بعدی تا پایان سال 1861 چهار مقالهی دیگر نیز منتشر شد. داستایفسکی در این پنج مقاله تصویر روشنی از جهانبینی هنری و ادبی خود ارائه میدهد. زبان روزنامهنگاری او ساده، پراحساس و آتشین است. شور و حرارت در سطرسطر این مقالات موج میزند، در عین حال نویسنده از چارچوب منطق و عدالت خارج نمیشود. شاید در نگاه اول، لحن نویسنده در نقد منتقدان ادبی دیگر کمی تند به نظر برسد، اما در فضای روسیهی آن روز، این امری کاملاً طبیعی بود. بسیاری از مسائل مطرحشده در این مقالات از جمله روح روسی، تقابل و تعامل روسیه و غرب، اسلاوگرایی و غربگرایی، اصالت و رسالت هنر و ادبیات، و آموزش و پرورش پس از گذشت صدوشصت سال همچنان مسئلهی روز جامعه، سیاست و فرهنگ روسیه هستند.
نیمهشبِ بیستوسوم آوریل 1849، سیوشش نفر از جمله فیودور داستایفسکی به جرم عضویت در «محفل پتراشفسکی» بازداشت شدند. محاکمه داستایفسکی هشت ماه طول کشید. پس از اتمام بازجوییها، به فرمان تزار نیکلای اول، دادگاه تشکیل شد و داستایفسکی را به جرم خواندن، گزارشندادن و توزیع نامههای ضددینی و ضدحکومتی به تیرباران محکوم کرد. درست در سحرگاهی که محکومان پای سکوی تیرباران بودند و سه نفر از همقطاران داستایفسکی با چشمهای بسته در انتظار آتش گلوله بر سینههایشان بودند، پیک تزار از راه رسید و خبر از لغو مجازات اعدام برای محکومان حلقهی پتراشفسکی داد؛ اما تجربهی عذاب روحی این لحظات هرگز داستایفسکی را رها نکرد. سال 1860 داستایفسکی متن بازجوییهایش در زندان تزار را بازنویسی کرد و توضیحاتی نیز به آن افزود؛ کتاب حاضر شرحی است از آن تجربهی هولآور. همچنین او دربارهی پروندهی خود و دیگر اعضای محفل پتراشفسکی نوشته و البته مشروح بازجوییهایش را طی زمان رسیدگی به این پرونده بیکموکاست آوردهاست.
«داستانی واقعی دربارهی تمساحی که در تیمچه، مردی را در سن پختگی و با ظاهری برازنده زندهزنده، بهتمامی و بیباقی بلعید، و پیامدهای ماجرا...» ایوان ماتْوِیچ مردی است با ظاهری برازنده که تمساحی او را بهتمامی و بیباقی بلعید. مَرد پس از آن نهتنها زنده ماند که گویا با کمال رضایت و بدون هیچ گزندی، دو هفتهای نیز در شکم تمساح زندگی کرد و از همانجا دادِ سخن داد. داستان تمساحِ فیودور داستایفسکی، پس از انتشار در سال 1865، بحثهای تند و دنبالهداری را میان منتقدان و ادبا، دربارهی انگیزهی اصلی نویسنده از خلق چنین اثری، برانگیخت. از دل ماجرای کارمند کمخردی که سر از شکم تمساح درآورد، تعابیر و تفاسیر گوناگونی حاصل شده؛ از مقایسه با یونس در شکم ماهی گرفته تا تقابل فرهنگها.
با «اشتیاق»، باید خواننده و تماشاگر رمانی با شوخی و تلخی همزمان بالزاک و فلوبر، در اتمسفر نوع خاصی از ایتالیاییبودن باشیم که نویسندهای انگلیسی آن را نوشته است! همین ماجرا خودش چیزی از جادو کم ندارد، چه برسد به اینکه داستان در میانهی فتح الفتوحهای ناپلئون، ماجرای سرباز بسیار کوتاه قدی از ارتش بناپارت را روایت کند که دلباختهی زیبارویی ونیزی شده است، آنهم سربازی با سمت ابتدایی گردنزنی و سپس ترفیع درجه به مأمور بردن مرغ بریان به خیمهی امپراتور! همینها در ابتدای امر کفایت میکند برای اینکه بدانیم با معجونی از جادوی لاتینی، نازدکدلی رمانتیک فرانسوی و طنّازی انگلیسی روبروییم که گویی همپیمانی جولین سورل سرخ و سیاه استاندال است با بری لیندون ویلیام تکری در ونیزی همانند ماکوندوی صدسال تنهایی. این همه را با شور، وجد، سرور و احساسات عمیق انسانی تنیده شده در جای جای کتاب «اشتیاق» جانت وینترسون در نظر بیاورید تا بیشتر از بیشتر این عاشقانهی سرشار از خلوص به جانتان بنشیند. اشتیاق مانند حرکت گوندولاهای ونیزی، منعطف، سریع و شورمند است که عشق را در بستر تاریخ و افسانه مینشاند، از برای توصیف و توضیح ژرفاهای روابط انسانی.
نویسنده: ماریو بارگاس یوسا مترجم: سعید متین نشر: برج
«این مجموعه شاهدی است بر نیم قرن خوانش نویسندهای که از وقتی نخستین داستانها و مقالههایش را در لیمای دههی پنجاه خواندم، برایم سرچشمهای پایانناپذیر از لذت فکری بودهاست. بارها آثارش را بازخوانی کردهام، برخلاف دیگر نویسندگانی که نوجوانیام را رقم زدند، هرگز ناامیدم نکردهاست؛ برعکس، هر خوانش نو، شور و شادیام را نو میکند و رازها و ظرافتهای جدیدی از جهان بورخسی فوقالعاده بکر در مضمون و فوقالعاده شفاف و برازنده در بیان، بر من آشکار میسازد.»
تخممرغهای شوم هجویهای درخشان و تخیلی، اما بسیار واقعگرایانه از دخالت دیکتاتوری در علم است؛ روایتی است از حکومتهای ناکارآمدی که میخواهند جباریتشان را به علم نیز تحمیل کنند و سپس فاجعه میآفرینند.