این کتاب برای علاقهمندان به حوزه نویسندگی، روایتگری و فیلم نامهنویسی میباشد. موضوع اصلی کتاب روایت است که به گمان بعضی، موضوع اصلی زندگی انسان است. در واقع روایت تعریف از مفهوم یک شی یا یک ماجرا نیست بلکه تصویری است که از یک ماجرا در ذهنمان داریم یا بازتاب آن تصویر ذهنی در زبانمان یک روایت است. در اکثر قریب به اتفاق کتابها گفتوگو میان نویسنده و خواننده انکار شده است و نویسنده در مقام دانای کل از موضوع صحبت میکند و جایی برای خواننده در نظر نمیگیرد چنین است که کتابها جایی برای گفتوگو باقی نمیگذارند. به این نتیجه میرسیم که اولین انگیزه کتاب نوشتن برای ایجاد یک گفتوگو است و راهی برای آغاز گفتوگو با دیگری و انتقال ایده میباشد. در این کتاب نویسنده کوشیده که آخرین پژوهشهای کاربردی در مورد روایت را بیان کند و در اختیار مخاطب قرار بگذارد و...
بعضیها داغشو . . . مجموعه زیبایی از ژانرهای کمدی اسکروبال، اسلپ استیک، گانگستری و رومانتیک است. فیلمنامه پر است از جمله هایی که می توان آنها را در کلاسهای فیلمنامه نویسی تدریس کرد. فیلمبرداری بسیار ساده و روان است، چون وایلدر نمی خواست تصاویر مانعی باشد برای فهم درست داستان. تنها اسکاری که به فیلم تعلق گرفت طراحی صحنه بود، چیزی میان زرق و برق و سادگی و افسوس که در آن سالها اسکار گریم وجود نداشت. بازیها در عالیترین سطح از جرج رافت بازیگر فیلمهای گانگستری دهه 30 در نقش رئیس گانگسترها تا تونی کورتیس خوش چهره و بی استعداد و جک لمون هنرمند. همه چیز کامل بود الا یک چیز، ستاره بزرگ فیلم، شمایلی که همه فیلم را با وجود او می شناسند، مرلین مونرو.
نیم قرن پیش به ما میگفتند از خودتان، از دوروبر خودتان و از مادربزرگ-پدربزرگ خودتان شروع کنید و ما که نویسندهی جوانِ آن سالها بودیم را به دست حوادث بعدی میسپردند. ما اگر مادربزرگ-پدربزرگ داشتیم، چند مدتی به ایشان خیره میماندیم بلکه ایده از کلمات یا از خاطرات ایشان نمایان بشود. من کلاً فقط یک پدربزرگ داشتم که معمولاً در دسترس نبود. بنابراین این رهنمود مطلقاً به درد من نمیخورد. دوروبر هم چیزی نبود که ایده توش باشد، ایدهای که به من (نویسندهی جوان) انگیزهای برای نوشتن داستان بدهد. به طرز شگفتانگیزی آن سالها دوروبر ما خالی از ایده بود. خاصه که هنوز به سن عشق و سیاست نرسیده، میخواستم داستان بنویسم و وقتی ایدهای برای نوشتن نیست، چه انگیزهای برای نوشتن هست؟ اما شور و شوق کتبی کردن درونیات نامعلوم، دست از سر و سرنوشت آدمیزادی که میخواهد نویسنده شود برنمیدارد؛ از قطعات ادبی کوتاه و شعرگونه، نوشتن خاطرات یا کپی کردن داستانی که خوانده است، شروع میشود.
تصویر از چند پسر بچه که گردوهایشان را روی زمین صافی کاشته اند. از میان آنها، پسرکی که از بقیه بزرگتر است شاه گردوئی در دست دارد و در سه چهار قدمی گردوهای کاشته ایستاده و به آن نشانه رفته. پسر بچه ئی کوچکتر که توی بازی نیست، روی تخته سنگی نشسته و کوره راه را می پاید. پیداست منتظر کسی ست.