به نظر میرسد داستایفسکی در یادداشتهای رمان ابله سماجت عجیبی در نزدیک شدن به همان ایدهای به خرج میدهد که همواره در ذهنش وجود داشت: خوبی و نجابت از دل بدی و شرارت زاده میشود. این جانمایه ادبیات کلام او در مقام نویسندهای است که به سرشت نیک انسانها ایمان دارد اما میداند که در هرگامی، شکها و تردیدها کمین کردهاند تا گمراهش کنند. داستایفسکی در شش طرح از هشت طرحی که برای یافتن ساختار رمان ابله قلمی میکند، شخصیت شروری با به تصویر میکشد که از انجام هیچ گناهی ابایی ندارد. اما از دل این همه شرارت ناگهان یک پرنس زاده میشود که مظهر پاکی و معصومیت است. جهان و مردمانش را زیبا میبیند اما ممکن است مانند هر انسان دیگری خطاهایی نیز داشته باشد. او مانند نیلوفری از دل لجن بویناک زندگی سر بر میکشد، با چنین جهانی بیگانه است اما دوستش دارد، برای همین مردم بیخبر از همهجا او را ابله میدانند.
علاقمندان خواندن رمان های داستایفسکی در کشورمان اکنون و با گذشت بیش از 150 سال این فرصت را یافته اند تا کتاب یادداشتهای داستایفسکی بر جنایت و مکافات را بخوانند که بسیاری از فنون و تمهیدات روایی، شخصیت پردازی و گسترش مواد خام داستانی پیش از نگارش نهایی این رمان را می توان در آن مشاهده کرد. تغییرات فراوانی نسبت به رمان در این یادداشتهای دیده می شود که در رمان منتشر شده وجود ندارند: روایت اول شخص راسکلنیکف، تغییرات بنیادی در شخصیت های مهم رمان و حتی حذف و اضافات مهمی که کاملاً پیداست ذهن داستایفسکی را به خود مشغول کرده بودند اما او هیچگاه مجال نیافت آنها را در نسخه نهایی رمان اعمال کند. حذف و اضافات بسیار شگفتی ساز و حیرت انگیز…