این کتاب در سال ۱۳۵۶ توسط محمد قاضی ترجمه و منتشر شد. در میهن راوی حکومتی استبدادی در روی کار است، و دیکتاتور تمام مخالفان خود را یا از بین برده یا به زندان انداخته است. از جملهی این مخالفان مردی چهل و سه ساله دانشمند و باستان شناس که محکوم به کار اجباری بوده و پنج سال از عمرش را در زندان گذارنده است. داستان از لحظهای آغاز می شود که مرد هنگام جا به جایی به زندانی دیگر از یک لحظه غفلت نگهبان خود استفاده می کند و در می رود، بقیهی داستان شرح پراضطراب و پر تب و تاب تعقیب و گریز زندانی و سگ نگهبان است.
امین معلوف، نویسنده لبنانیتبار فرانسوی، بدون اینکه به ایران سفری کرده باشد، عشق ایران را در دلش پرورده است. نتیجه این عشق، رمانی تاریخی به نام سمرقند است. او در این داستان از برخی شخصیتها و جریانهای اجتماعی و تاریخی ایران صحبت میکند. در ابتدا از حکومت سلجوقیان میگوید و فعالیتهای سیاسی حسن صباح، رهبر شیعیان اسماعیلی که عملیات تروریستی میهن پرستانهای انجام میدادند. و بخش دیگر به تاریخ معاصر ایران، انقلاب مشروطه، قتل ناصرالدین شاه قاجار و فداکاریهای مردم تبریز اختصاص دارد. اما آنچه که باعث پیوند میان این دو دوران تاریخی شده است، اشعار زیبایی است که شاعر ایرانی، حکیم عمر خیام سروده است. حضور سمرقند برای دو تن از شخصیتهای داستان که در دو دوره جداگانه میزیستند (عمر خیام نیشابوری و بنجامین عمر لوساژ) به منزله نمادِ رویایی مشترک از شهر و جهانی است که هستیِ افسانهای آن بر واقعیتش برتری داشته است. بنجامین که روزنامهنگاری آمریکایی است به عشق رباعیات خیام به ایران سفر میکند و پس و کندوکاوها و کاوش بسیار دستنوشتههای گرانبهایی پیدا میکند که میخواهد با خودش به آمریکا ببرد اما اتفاقی رخ میدهد و نوشتهها هرگز به مقصد نمیرسند...