«روبرت موزیل» نویسندهای بود که به نظر میرسید مارکی دوساد و فئودور داستایفسکی را در آغازین سالهای قرن بیستم، پیچیده درون هم، احضار کرده است! انگارهی عمیقا مدرن موزیل، به کنکاش لایههای روانشناختی انسانی پرداخت که آرامآرام داشت متوجه میشد جهان همانقدر که بیرون از او با پیچیدگی در جریان است، درون او پیچیدهتر و دور از دسترستر است! 30 ساله بود که اولین شاهکارش را نوشت؛ «پریشانیهای ترلس جوان»؛ رمانی دربارهی سه دوست نوجوان که تصمیم میگیرند همکلاسی دزدشان را تنبیه کنند؛ تنبیهی که شکنجه/ بازجوییست بدون در نظر گرفتن هیچ فرمی از اخلاقیات انسانی! ترلس، یکی از این سه نوجوان است که پریشاناحوالی و آشفتگیهایش، ورای دو دست دیگرش، یادآور میلورزیهای سرشار از شدت شخصیتهای ساد و درعینحال روان زخمی و رنجور مردان و زنان داستایفسکی است؛ عصارهی اروپای پساز عصر روشنگری که قرار است شمایلهای آخرین قرن هزارهی دوم پساز میلاد مسیح باشند! همان انسان تراز نوین، همان سفیدپوست متمدن که در کمتر از یک دهه بعد از کتاب موزیل، در فاصلهای سی ساله، دو جنگ بزرگ با دهها میلیون کشته به بار آورد. پریشانیهای ترلس جوان، به چالش کشیدن مردمانیست که هیولای درونشان را زیر پوست ادب مزورانهی خرد مطلق مدرنیته پنهان کردهاند؛ توحش لایههای بسیاری دارد که پیچیدهترینشان درون انسان سفیدپوست غربی لانه دارد؛ داستان ترلس و دوستانش روایت مثالی همین پیچیدگی وحشتزایی هستند که پایانی ندارد!