وقتی به دهه سوم زندگی میرسیم، کمکم احساس میکنیم زمان با سرعت بیشتری میگذرد، شاید از کارمان راضی نباشیم و شاید تاکنون ازدواج نکردهایم و از این موضوع بهشدت ناراحتیم. دور و بر خودمان را که نگاه میکنیم متئجه میشویم، چیزهایی که میتوانستند در ما احساس رضایت ایجاد کند، غایب است. این کتاب شیوهی رهایی یافتن از زندانی که برای خودمان ساختهایم و رفتن به سوی زندگی رضایتمندانه را به ما آموزش میدهد. با بیشتر شدن سن همه ما با این خطر روبرو میشویم که تواناییهایمان برای کنترل نتیجه رویدادها کم میشود. شاید این نقطهی دردناک آغاز محدودیتها و مشکلات جسمی ما باشد، به این ترتیب کمکم حس میکنیم که زمان به سرعت در حال عبور است ولی چیزی اساسی در زندگی ما گم شده و یا ما هنوز آن را پیدا نکردهایم. به نظر ما بدیهی میآید که با کسی ازدواج کنیم که عاشقش هستیم، اما این به مرور زمان موثر واقع نمیشود. عشق از سرمان می افتد و آن شخص دیگر به اندازه قبل برایمان جذاب نخواهد بود. دعواها و تنشهایی رخ میدهند و به این نتیجه میرسیم که اشتباه انتخاب کردیم.