آلفا، دهقان اروپایی، در زمین بینام به توزیع مرگ میپردازد. دل برکنده از همهچیز و همهکس، حتی از خود، خشونت خودش را میگسترد و به حدی بذر هراس میپاشد که رفیقهای خودش را دچار ترس میکند. انتقال او به پشت جبهه، سرآغاز تداعی گذشته آلفا در افریقا، دنیایی ازدسترفته و درعینحال از نو زنده شده که فراخوانیاش سیمایی درخشان از مقاومت در برابر نخستین سلاخی عصر جدید است. *** ترجمهکردن هرگز آسان نیست. ترجمهکردن، کمی خیانتکردن، تقلبکردن است. معامله بر سر یک عبارت با عبارت دیگر است. ترجمهکردن یکی از اندک فعالیتهای انسانی است که در آن انسان ناگزیر است درمورد جزییات دروغ بگوید تا واقعهای را بهصورت برجسته نقل کند. ترجمهکردن، همان پذیرفتن خطر بهتر از دیگران فهمیدن این امر است که حقیقت کلام فقط یکی نیست، بلکه دوگانه، حتی سهگانه، چهارگانه یا پنجگانه است.