نویسنده: آندره ژید مترجم:اسکندر آبادی نشر: ماهی «سمفونی پاستورال» اثر آندره ژید، برنده نوبل ۱۹۴۷ و خالق «مائدههای زمینی» است. این اثر در بین آثار ترجمه شده آندره ژید به فارسی، رکورددار است و ناشران مختلفی تاکنون آن را ترجمه و منتشر کردهاند. رمان «سمفونی پاستورال» که نام خود را از سمفونی شماره شش بتهوون گرفته است، درباره یک کشیش پروتستان است که با وجود داشتن پنج بچه و خانهای کوچک، سرپرستی یک دختر نابینا به اسم ژرترود را هم قبول میکند. ژرترود پیش از این تحت سرپرستی یک پیرزن ناشنوا و فرسوده بود که کلمهای با او حرف نمیزد و حالا پیرزن مرده و دخترک پس از مدتها بیهمزبانی و دنیای تاریکش پا به دنیای ناشناختهای گذاشته که با آن بیگانه است. اما کشیش با مشورت با متخصصی اعصاب و روانی به اسم دکتر مارتن میکوشد با کمک طبیعت، موسیقی و ذات انسانی دختر را به زندگی بازگرداند. «نخستين لبخند ژرترود رنج و درد مرا يكسره از دل زدود و زحماتم را صدباره پاداش داد، زيرا: «هرآينه به شما میگويم: اگر شبانی كه خود من باشم برهای گمشده را بازيابم، از يافتن او بيشتر شادی میكنم تا از آن نود و نُه گوسفندی كه گم نشدند.» (انجیل متی). صادقانه اعتراف میكنم كه هرگز لبخند يكی از فرزندانم قلبم را چنين از شادی لبريز نكرده بود كه لبخند ژرترود با من چنين كرد. يك روز صبح، ناگهان چهرهی بیاعتنای او رنگی از احساس به خود گرفت. آشكارا ديدم كه رنج روزهای متمادی به بار نشسته است و او به آموختن اشتياقی وافر دارد و به هرچه میگويم توجهی عميق نشان میدهد.» تربیت و تعلیم ژرترود به کشیش انگیزهای میدهد که خودش را رشد دهد و کتاب مقدس را هم با دید تازهای بخواند تا این که عشق به سراغ کشیش میآید و او هر روز بیشتر عاشق دختر میشود در حالی که دختر پیش از آن عاشق پسر جوان کشیش شده است. ژید در این اثر از عشقی ناب و دور از هوس حرف میزند و گاه با نگاهی طنز آموزههای مذهبی را مقابل عشق قرار میدهد. راوی داستان هم خود کشیش است که دفتر خاطراتش را مینویسد. از این اثر فیلمی به همین نام، در سبک درام به کارگردانی ژان دولانوا، کارگردان فرانسوی در سال ۱۹۴۶ ساخته شد که همان سال هم برندهی جایزهی بزرگ جشنواره فیلم کن شد.
بیگانه نام رمانی از آلبر کامو است که در سال ۱۹۴۲ در انتشارات معروف گالیمار منتشر شد و متن آن از اصلیترین آثار فلسفهٔ ابسوردیسم بهشمار میآید. کامو در مقدمهای بر این رمان مینویسد: دیرگاهی است که من رمان «بیگانه» را در یک جمله که گمان نمیکنم زیاد خلاف عرف باشد، خلاصه کردهام: «در جامعهٔ ما هر کس که در تدفین مادر نگرید، خطر اعدام تهدیدش میکند.» منظور این است که فقط بگویم قهرمان داستان از آن رو محکوم به اعدام شد که در بازی معهود مشارکت نداشت. در این معنی از جامعۀ خود بیگانه است و از متنْ برکنار؛ در پیرامون زندگی شخصی، تنها و در جستجوی لذتهای تن سرگردان. از این رو خوانندگان، او را خودباختهای یافتهاند دستخوش امواج.
نویسنده: ویکتور هوگو مترجم: کتایون شهپراد، آذین حسین زاده انتشارات:
کتاب بینوایان به صورت سوم شخص روایت میشود و در آن نویسنده زمان به جلو و عقب میکشد و ماجراهای مختلف را روایت میکند. این اثر هرآنچه را که لازم است درباره فرانسه قرن نوزدهم بیان کرده و یک اثر تاریخی، روانشناسانه، اجتماعی و عاشقانه محسوب میشود. ویکتور هوگو ۱۷ سال را صرف نوشتن این اثر برجسته کرده است.
رمان ژرمینال germinal روایت زندگی فقیرانهی کارگران و معدنچیان «مونسو» است. اتین در نتیجهی اعتراض به زورگویی سرکارگرش از کار بی کار شده است. او در جستجوی کار برای نجات از گرسنگی به معدن زغالسنگ مونسو میآید ولی کار در معدن بهقدری سخت و دستمزدش آنقدر ناچیز است که او تصمیم میگیرد قید کار را بزند و به شهر دیگری سراغ کار دیگری برود. اما با دیدن کاترین دختر یکی از معدنچیان، سخت دلباختهاش میشود و از ترک مونسو در عوض رسیدن به کاترین منصرف میشود.
نویسنده: گوستاو فلوبر مترجم: مهستی بحرینی انتشارات: نیلوفر همراه با مقاله ای از شارل بودلر
اِما بواری، شوهر سادهلوح و درستکاری دارد. آقای بواری، پزشک است و زندگی ساده و بیدغدغهای دارد. وقتی که همسر اولش -که مثل یک مادر از او نگهداری میکرده- میمیرد، عاشق این اِما میشود و با او ازدواج میکند. بعد از مدتی مادام بواری در یک مهمانی، دچار سرگردانی میشود. بعد از آن، هوسرانی و خیانت و فساد را در پیش میگیرد. مادام بواری همسرش را یک مرد بیدستوپا و بیعُرضه میبیند که تحملش سخت است. برای همین هم وقتی به او خیانت میکند، عذابوجدان نمیگیرد. مادام بواری دوبار در رمان، عاشق میشود که در هر دوبار هم تجربه شکست را تحمل میکند. یک بار در دام مردی هوسران میلفتد و با دلی شکسته از او جدا میشود. یک بار هم گرفتار عشق جوان خامی میشود و سرنوشتی پیدانمیکند. مادام بواری تصور و جهانبینی خاصی از مفهوم عشق ندارد. گوستاوفلوبر با نوشتن این رمان به یکی از بهترین نویسندگان فرانسوی قرن، بدل شد.
رمان «دگرگونی» نوشته میشل بوتور (۱۹۲۶-۲۰۱۴) شاعر، رماننویس و مقالهنویس فرانسوی است. بوتور با فاصله گرفتن از روايت سنتی، داستان رمانی تازه و مبتکرانه خلق کرده که در عين حال روشن، روان، معتدل و به دور از پيچيدگيیهای معمول است. از جمله نقاط قوت این داستان میتوان به حس همذاتپنداری خواننده و شخصیت داستان اشاره کرد چرا که شخصیت اصلی داستان یک مرد نیست بلکه خود شمایید!