کتاب اعترافات یک کتاب خوان معمولی نوشته آنه فدیمن است که با ترجمه محمد معماریان منتشر شده است. اعترافات یک کتابخوان معمولی روایتی صمیمی، طنزآمیز و موشکافانه از تجربیات زندگی با کتاب است. آنه فدیمن، یکی از نویسندگان و روزنامهنگاران معتبر معاصر، در این کتاب، یادداشتهایش دربارهٔ کتابها را با زندگیاش پیوند داده است و تصویری دوستداشتنی از زندگی با کتاب و آدمهای کتابباز در ذهن خواننده ترسیم میکند.
هنر همیشه بر حق بودن:38 راه برای پیروزی در هنگامی که شکست خوردهاید نوشتهی فیلسوف معروف آلمانی آرتور شوپنهاور است. این کتاب را نشر ققنوس با ترجمهی عرفان ثابتی در 136 صفحه منتشر کرده است. ژانر این کتاب را میتوان در دستهی کتابهای فلسفی و روانشناسی قرار داد. شوپنهاور 145 سال پیش درگذشت و رسالهی عجیب او هنر همیشه بر حق بودن در طول عمر او به طور کامل منتشر نشد. این کتاب بر اساس نسخه ویرایش شدهای است که در سال 1896 منتشر شده است. شوپنهاور در کتاب هنر همیشه بر حق بودن، 38 اقدام متفاوت را برای برنده شدن در بحث و مجادله ارایه میکند. راهکارهایی که صرف نظر از اینکه حقیقت چیست، برای پیروزی در بحث و جدل لفظی، کاربردیاند. کتاب هنر همیشه بر حق بودن تنها برای پیروزی ما نیست بلکه به ما کمک میکند تا نسبت به افرادی که همیشه حق به جانب هستند یا دست کم تلاش میکنند خود را بر حق جلوه دهند واکنش مناسبی داشته باشیم و آفات بحث و جدل را بشناسیم یا در صورت لزوم خودمان از مطالب کتاب استفاده کنیم. سی و هشت اقدام بر حق بودن، نکتههایی نه استدلالی؛ بلکه نکاتی جدالبر انگیزند که ما در زندگی روزمره، بین گروه زیادی از افراد جامعه -حتی بین اعضای خانواده - بارهاو بارها مشاهده کردهایم. در کتاب هنر همیشه بر حق بودن، شوپنهاور به خوانندهی خود با لحنی طعنهآمیز و طنزآلود علاوه بر ارایه مواردی برای پیروزی، برای غلبه بر رقیب همهشدارهای لازم را ارایه میکند.
چنین نیست که نمایشنامه های ایبسن صرفا – یا حتا عمدتاً- به زن و مسائل زنان بپردازد. مجموعه یی هم که ایبسن از چهره ی مردان فراهم کرده است ، هم بدان سان ، چشمگیر و تحسین انگیز است. منتها، با آثار ایبسن بود که زن برای نخستین بار رخصت یافت در سینمای فردی تمام عیار – فردی تام و تمام و در خور توجه، فردی مستقل از مردان موجود در صحنه ی نمایش – در صحنه عرض اندام کند؛ و این یقیناً از دریچه ذهنیت حاکم بر عصر ویکتوریا [=عصر سنت مداری ] شایسته و پسندیده نبود .
جستار فرمی سیال برای گفتن از رخدادهایی که بر نویسنده گذشته و ردپایشان نه در زندگی او که بر هویتش به جا مانده؛ رخدادهایی که راوی میکوشد به مددشان تکهای شخصی و خاص را در جورچین مفاهیم کیهانی، جهانی و عام جا دهد. متنی ماجراجو در جستوجوی راهی برای جفتوجور کردن چیزهای بهظاهر ناجور؛ برای یافتن خویشاوندیهای پنهان بین مقولات غریبه. آدام گاپنیک جستارهایش هم مرز قالبها و هم مرز مضامین را مبهم میکند؛ بعضی جستارهایش به نقد و مرور کتاب تنه میزنند و بعضی دیگر به خاطرهنگاریهای شخصی نزدیک میشوند، هم پای روانشناسی به میان کشیده میشود هم پای مطالعات فرهنگی. یک جستارش رسالهای دربارهٔ جغرافیای سیاسیست و جستارِ دیگرش از اینترنت و عصر اطلاعات حرف میزند. هر موضوعی کنجکاویاش را بر میانگیزد و هیچ جا به جستوجوی بیوقفه و همیشگیاش بیربط نیست. در جستارهای گاپنیک میشود کمی فاصله گرفت و برگشت و به چیزهای آشنا و نزدیک نگاه کرد. او کمی عقب مینشیند (یا جلو میرود)، از دور به زندگی نگاه میکند و از آنجا میتواند زیر همهٔ این اضطرابهای معاصر، همهٔ ترسهای شهری و نگرانیهای مربوط به فناوری، جریان عمیقتری ببیند که دست برقضا به «انسان» بودن ما وصل است. لایههای رویی را که کنار میزند میبینیم خبری از یک سیرک عجیبوغریب نیست. الگوها و خط و ربطهای آن لایههای زیرین پیچیدهاند ولی درکشان غیرممکن نیست. گاپنیک چیزهایی را که عادت و مهآلودگیهای ناشی از نزدیکیْ نامرئیشان کرده دوباره مرئی و روشن میکند و جلوی چشم میآورد اما نتیجه کمی با آن تصور رؤیایی فرق دارد. با مرئی شدن این لایههای تازه میبینیم باز خبری از فرجام و نتیجهٔ قطعی نیست. میبینیم این بلاتکلیفی و تلاش برای رفعش در هر لحظه از زندگی بخش جدانشدنیِ حس زنده بودن است.
این کتاب به شما میگوید چطور با دنبال نکردن اخباری که ذهن شمار ا بهم میریزد، زندگی شادتر و آرامتری داشته باشید. این اثر مانیفستی برای زندگی شادتر و آرامتر و عقلانیتر است. امروزه دیجیتالسازی اخبار را از یک سرگرمی بیضرر به یک سلاح کشتار جمعی تبدیل کرده که مستقیماً سلامت روانی انسان را نشانه گرفته است. باید از سر راهش کنار برویم. نکتهٔ مهمی که اینجا باید به آن توجه شود این است که شما با محدود کردن شنیدن اخبار چیزی را فدا نمیکنید بلکه چیزهای ارزشمندی به دست میآورید: زمان بیشتر و نگرشی تازه برای تشخیص آن چیزهایی واقعاً مهم است و آنچه شما را واقعاً خوشحال میکند. رولف دوبلی عقیده دارد تزهای این کتاب منعکسکنندهٔ شفافترین و درستترین نظرگاهی است که تا تاریخ انتشار توانسته به آن دست یابد. او درباره انگیزه و شروع نگارش کتابش میگوید: دوازدهم آوریل ۲۰۱۳ به روزنامهٔ گاردین دعوت شده بودم تا دربارهٔ کتابم هنر شفاف اندیشیدن که تازه نسخهٔ انگلیسیاش چاپ شده بود صحبت کنم....سردبیر آلن راسبریجر۱ کارمندانش را جمع کرد. اتاق بهآرامی پر از روزنامهنگار شد، تا اینکه حدوداً پنجاه نفر از آنها قهوهٔ صبحگاهی به دست جلوی من ایستاده بودند و پچپچکنان در انتظار اینکه راسبریجر مرا معرفی کند. همسرم با من آمده بود و من دستش را محکم در دستم میفشردم، انگار میخواستم با این کار بر اعصابم مسلط بشوم. اینها درخشانترین ذهنها در یکی از برجستهترین روزنامههای جهان بودند و به من این امتیاز منحصربهفرد داده شده بود تا نقطهنظراتم را که برگرفته از جهان علوم شناختی بود با آنها در میان بگذارم، به این امید که یکی از آنها دربارهٔ کتاب من مطلبی بنویسد. راسبریجر بعد از اینکه گلویش را صاف کرد، بلند شد ایستاد و با لحن سرد و طعنهآمیزی گفت: «داشتم وبسایت شما را میدیدم که چشمم خورد به مقالهٔ جدیدتان. دلم میخواهد در مورد آن مقاله صحبت کنید، نه در مورد کتاب جدیدتان». من برای چنین چیزی آمادگی نداشتم. آنچه مهیای گفتنش بودم ملاحظاتی بود تمرینشده و متقاعدکننده و تنظیمشده درباب کتاب هنر شفاف اندیشیدن که امیدوار بودم بدون هیچ تغییری به صفحات گاردین راه پیدا کند. حرفهایم را قورت دادم. مقالهای که راسبریجر در وبسایت من دیده بود، فهرستی بود از مهمترین استدلالها علیه استفاده از چیزی که این متخصصان محترم زندگی خود را وقف تولید آن کرده بودند: اخبار. احتیاط را گذاشتم کنار و شروع کردم به ارائهٔ دلایلی مبنی بر این که چرا باید از اخبار دوری گزید. حالا به جای اینکه روبروی پنجاه نفر همفکر ایستاده باشم درواقع با پنجاه مخالف مواجه شده بودم. درحالیکه از هر طرف زیر نگاه خیرهشان بودم، سعی کردم تا حد ممکن آرام بمانم. بعد از بیست دقیقه، گفتارم را با این نتیجه جمعبندی کردم: «صادقانه بگوییم: خانمها و آقایان، آنچه شما اینجا انجام میدهید اساساً سرگرمی است». سکوت حکمفرما شد. میتوانستید صدای افتادن سوزن را بشنوید. راسبریجر چشمهایش را تنگ کرد، نگاهی به اطراف انداخت گفت: «میخواهم استدلالهای آقای دوبلی منتشر شود، امروز.» چرخید و بدون خداحافظی اتاق را ترک کرد. روزنامهنگاران هم به دنبالش رفتند. هیچکس به من نگاه نکرد. هیچکس حتی یک کلمه هم نگفت. چهار ساعت بعد نسخهٔ کوتاهشدهای از مقالهٔ من در وبسایت گاردین بود. خیلی زود ۴۵۰ نظر از خوانندگان زیر پست گذاشته شده بود -حداکثر تعدادی که وبسایت اجازه میداد. مطلب من با عنوان «خبر برای شما بد است» بهشکلی پارادوکسیکال بدل به یکی از پرمخاطبترین مقالههای آن سال روزنامهها شد. کتابی که در دست شماست بر اساس این مقالهٔ جنجالی دوبلی نوشته شده، اما شامل چیزهای بسیار بیشتری است: دلایل بیشتری برای عدم مصرف (یا پیگیری) اخبار، تحقیقات بیشتر در مورد تأثیر خواندن اخبار و نکات بیشتر در مورد چگونگی ترک این عادت. خواندن کتاب دیگر اخبار نخوانید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم اگر میخواهید از کوران اخبار در امان باشید و زندگی شادتر، عاقلانهتر و آرامتری داشته باشید این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
در کتاب درد که کسی را نمیکشد سراغ جاناتان فِرَنزِن رفتیم که بسیاری از آثار تألیفی و ترجمهاش در ژانرهای رمان، داستانکوتاه و جستار موفق به دریافت جوایز معتبر ادبی مثل جایزهی ملی کتاب شدهاند. جستارهای فرنزن را گواهی بر جوانمردی و انسانیت او، عشقش به داستان و ترجیح شخصیاش برای مقولاتی دانستهاند که به جای احساساتگرایی، دارای پیچیدگی اخلاقی هستند. تلاش برای خوب بودن و عشق ورزیدن به رغم خودمحوری و منیّت ذاتی انسان، در نوشتههای فرنزن موج میزند. او از سویی مخالف انزوا و کنارهگیری از جمع است و از سوی دیگر خواندن و نوشتن کتاب و خصوصاً رمان را که بهخودیخود فعالیتهایی انفرادی هستند، بستر مناسبی برای ایجاد آگاهی و همدلی میداند. جستارهای او، نقدهای خوشخوانی هستند که میکوشند اهمیت حفظ ادبیات و حساسیت نسبت به آن را برجسته کنند و مخاطب را از سادهسازی و تقلیل مفاهیم ادبی پرهیز دهند.