درخت و برگ ( سه داستان تخیلی ) نویسنده: جی. آر. آر تالکین مترجم: مراد فرهادپور انتشارات: روزنه نیگل نقاش بود، اما نقاشی نه چندان موفق؛ تا حدودی به این خاطر که مشغلههای بسیار داشت. بیشتر آنها در نظرش جز دردسر چیزی نبودند، ولی آنها را به نحو احسن انجام میداد بهویژه هنگامی که نمیتوانست از سر بازشان کند، و (به عقیدۀ او) متأسفانه وضع اغلب همینطور بود. سرزمین وی قوانین نسبتاً سختی داشت. البته موانع دیگری هم بود؛ مثلاًً گاهی اوقات بهکلی عاطل میماند و هیچ کاری نمیکرد. دیگر آنکه به نوعی دلرحمی دچار بود. میدانید منظور چه نوع دلرحمیای است. این احساس غالباً به جای آنکه او را به انجام کاری وادارد، ناراحتش میکرد، و حتی هنگامی که سرش به کاری گرم میشد هم از غرولند کردن و خشمگین شدن و ناسزا گفتن (بیشتر به خودش) دست برنمیداشت.