بهرام صادقی در ۱۸ دی ۱۳۱۵ در نجفآباد به دنیا آمد. او تا سال ۱۳۳۴ در اصفهان زندگی کرد و سپس برای ادامه تحصیل در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، به تهران سفر کرد.از سن بیست سالگی همزمان با تحصیل در رشتهی پزشکی، داستانهایش را در مجلات ادبی به چاپ میرساند. وی پس از سی سالگی کمتر مینوشت. اولین داستان کوتاهاش وقتی بیست سال سن داشت منتشر شد و «ملکوت»، تنها داستان بلندش، را در بیست و پنج سالهگی منتشر کرد.مجموعه داستان «سنگر و قمقمههای خالی»، داستان بلند «ملکوت» و چند داستان کوتاه پراکنده، کل آثار او را تشکیل میدهند. همین دو کتابِ چاپ شده آنقدر بود که او را از بزرگترین داستان نویسان معاصر ایران و صاحب سبکی پیشرو بدانند.بهرام صادقی در شامگاه دوازدهم آذر ۱۳۶۳ به دلیل ایست قلبی در منزلش در تهران درگذشت.
ملکوت رمانی کوتاه و کم حجم، با جملاتی سرشار ، یکی از کم نظیرترین نمونه های ادبی دوره طلایی ادبیات ایران است. کتاب ملکوت تنها داستان بلند به جا مانده از بهرام صادقی است که در نگارش داستان های کوتاه ید طولایی داشت. به پاس قدردانی از قلم زرین او و بزرگداشت مقامش در نگارش داستان کوتاه، جایزه ادبی به نام این نویسنده فقید درنظر گرفته شده است. ملکوت در همان صفحه نخست میخکوبتان می کند: «در ساعت یازده شب چهارشنبه ی آن هفته، جن در آقای مودت حلول کرد.» این مواجهه ممکن است سبب شود خواننده با خود فکر کند با یک داستان ماورالطبیعی روبه رو است اما این نشان از تلفیق وجوه رئال و سورئال داستان دارد. شرح داستان ساده است و ورود آقای مودت و داستان جن و همراهی دوستانش برای خلاصی او از شر جن، تنها روندی است که موجب می شود کاراکتر اصلی یعنی دکتر حاتم وارد صحنه شود. دکتری که تا پیش از مواجهه نزدیک، فردی متعهد و کاربلد به خواننده شناسانده می شود. اندکی بعد وجوه سورئال داستان رخ می نمایاند: آنجا که همراهان آقای مودت از دکتر در مورد مردی می شنوند که به او مراجعه کرده تا دستش را، تنها دست باقی مانده را نیز قطع کند! مرد تا پیش از این دست دیگر، پاها، گوشها و بینی خود را قطع کرده است اما از چه روی؟ در این میان، بین دوستان مودت و دکتر بحثی فلسفی در میگیرد و دکتر باز هم اصرار بر حفظ چهره دروغین خود دارد. او مدعی است آمپول هایی به مردم عرضه می کند که جوانی و باروری را به آنها بازمی گرداند و این در حالی است که خود دکتر صورتی جوان اما به واقع پیر دارد و عقیم است.
کتاب سنگر و قمقمههای خالی مجموعه داستان کوتاهی از بهرام صادقی، نویسندهی فقید معاصر است. این کتاب در سال 1393 منتشر شده است. بهرام صادقی داستاننویس بود و به همراه هوشنگ گلشیری، از شاخصترین اعضای جُنگ اصفهان در دههی چهل به شمار میرفت. از او آثار زیادی به جا نمانده؛ اما این مجموعه داستان و البته داستان بلند «ملکوت» جایگاهش را عنوان خالق یکی از مهمترین آثار ادبی آن دوران تثبیت کردهاند. این نویسنده اولین داستان خود را به نام «فردا در راه است»، که در این کتاب هم آورده شده، در مجلهی سخن منتشر کرد. در این کتاب سعی شده داستانها برحسب تاریخ انتشارشان فهرست شوند؛ مگر اینکه داستانی تاریخ نگارش مشخصی نداشته باشد.