تا در محله گم نشوی بازی دائمی نور و سایه است، مبارزه ی بی پایان خاطره و فراموشی است. ژان درگان نویسنده ای میانسال است که به ملال گرفتار آمده و عزلت نشینی اختیار کرده. روزی شخصی به نام ژیل اتولینی با او تماس می گیرد و خبر از پیدا شدن دفترچه ای می دهد که درگان در ایستگاه قطار لیون گم کرده بود. در این دفترچه اسمی آمده که کنجکاوی اتولینی را برانگیخته و حالا می خواهد از درگان اطلاعاتی درباره ی شخص مذکور به دست آورد. کنجکاوی اتولینی درگان را به گذشته های دور می برد و بهانه ای می شود برای باز کردن کلاف های درهم تنیده ی روزگار کودکی اش.