داستان، از پیرزنی به نام بیبی منظر، همراه با شوهر بیمارش، و تنها پسرش قاسم میگوید که همگی در آذربایجان زندگی میکنند. در کنار او، رزمنده میانسالی به نام اِلدار است که تعزیهدار روستا و شبیهخوان امام حسین (ع) است. زمستان سال 1350، غلامحسین، فرزند پیشنماز محل و دانشجویی مذهبی در تهران که در پخش اعلامیههای امام خمینی دست داشته است، دستگیر میشود.
ذغال ماجراي تلاش يک نوجوان شهرستاني براي گرفتن حقاش از عمال رژيم پهلوي در منطقهء زندگياش است. نويسنده کوشيده نقش تاثيرگذار نوجوانان در مبارزه بر عليه زورگويي و طاغوت را نشان دهد.
کتاب حاضر، با هدف بیان شجاعت ها و دلاورمردی های رزمندگان دوران دفاع مقدس و ذکر بخش هایی از واقعیت ها، سختی ها و تلخی های گزنده جنگ تدوین شده است. «اویس» جوان که پدر خود را در هنگام درگیری با "جنگلی های کمونیست" از دست داده، برای خدمت به میهن و گرفتن انتقام خون پدر، راهی «کردستان » شده و به جنگ با ضد انقلاب منطقه می پردازد. مدت ها بعد او را در حالی که موج انفجار و صحنه های دلخراش، روح و جسمش را تحت تأثیر سوء قرار داده به خانه بازمی گردانند. «اویس»، روزهایش را با مرور چندباره خاطراتش از زمان شهادت پدر تا هنگام بازگشت به خانه می گذراند و در این بین به این باور رسیده که برادری داشته به نام «سیف الله» که نمونه رشادت، ایمان، شجاعت و دلاوری بوده و در تمام مراحل جنگ او را همراهی می کرده تا روزی که خود را در «کردستان» سپر بلای یاران کرده و به شهادت می رسد. اطرافیان «اویس» نگران او هستند اما او در توهمات و تخیلات خویش غرق شده و با یاد همرزمان و «سیف الله» دلخوش است.