تاب «مثل یک ببر بخواب» درباره دختر کوچکی است که دلش نمیخواهد بخوابد. پدر و مادرش با آرامش می گویند لازم نیست بخوابد، اما لباس خوابش را بپوشد. دختر کوچولو لباس خوابش را میپوشد، اما باز هم خوابش نمیآید. پدر و مادرش باز هم میگویند لازم نیست بخوابد، اما حداقل صورتش را بشوید و مسواک بزند. خنکی آب و تمیزی حس خوبی برای دختر کوچولو دارد. بعد با علاقه داخل تختخوابش میرود و میپرسد: «آیا همه موجودات دنیا میخوابند؟» بعد پدر و مادرش درباره نحوه خوابیدن گربهها، خفاشها، نهنگها، حلزونها، خرسها و ببرها برایش توضیح میدهند. مادر و پدر دختر کوچولو از اتاق بیرونم یروند و میگویند دختر اگر بخواهد میتواند تمام شب بیدار بماند. اما دختر کوچولو مثل یک گربه جای گرم و نرم پیدا میکند، مثل خفاش دستهایش را روی هم میگذارد، مثل نهنگ میچرخد، مثل حلزون در صدفش دور خود میپیچد، مثل خرسی که به خواب عمیق فرو رفته باشد چشمهایش را میبندد و مثل یک ببر قوی به خواب میرود.
صر کشاورز با ده شعر کودکانهاش کتابی فراهم آورده است با نام دویدم و دویدم به شست پام رسیدم او در عین توجه به جوهرهی ادبی آثارش، به لذت بچهها نیز اهمیت میدهد.
در دورترین کرانهی دنیا، روی بلندترین صخرهی جزیرهای کوچک، فانوسی دریایی از غروب تا طلوع میدرخشد، نورش را سخاوتمندانه به دریا میفرستد و راه را به کشتیها نشان میدهد. نگهبانهای فانوس دریایی، هر بار عوض میشوند، اما فانوس دریایی باید همیشه همانجا بماند. راستی زندگی توی فانوس دریایی چطور میتواند باشد؟ نگهبانهای فانوس دریایی به چه کارهایی مشغولند و اوقاتشان را چهطور میگذرانند؟ شاید آنها میز را میچینند، زیرلب آوازی میخوانند و آرزو میکنند کسی باشد تا با او حرف بزنند!
چشمانتان را ببندید و یک هیولای رنگیرنگی و بامزه را تصور کنید. چهکسی میگوید همهی هیولاها ترسناکاند؟ آنها خیلی هم مهرباناند، فقط گاهی غمگین میشوند، عصبانی میشوند و حتی میترسند. همین هیولای توی کتاب «هیولای رنگ ها» تمام احساساتش را با هم قاطی کرده است و برای همین حسابی گیج و هاجوواج شده است. او احتیاج دارد که یک نفر کمکش کند و احساساتش را به او نشان دهد. بعد هم آنها را جدا کند و بگذارد سر جای خودش.
دنیا پر است از میلیون ها گونه ی حیوانی که همه شان خاص و بی همتا هستند. اما خیلی از این حیوانات در حال انقراضند. این کتاب ما را یک روز کامل با کرگدن ها، ببرها، نهنگ ها، پانداها و بقیه ی حیوانات همراه می کند و کمکمان می کند قدمی برای جلوگیری از ناپدید شدن این حیوانات از روی زمین برداریم. حالا ما که ساکنان دیگر سیارهی زمین هستیم باید قول بدهیم نگذاریم این گونه ها غیبشان بزند.
تاریخ تکرار میشود انسان هر راهی را بدون تقید و پایبندی به قرآن و سنت برود، روزبهروز تنزل میکند و تاریخ، ازجمله قضایای سقیفه و پیامدهای آن، مانند واقعۀ طَف، هر روز تکرار میشود؛ زیرا هر روز حقی غصب یا احقاق میشود و همیشه حق و باطل مثل حسین (ع) و یزید وجود دارد و کار مردم هم یا جنگ در کنار یزید یا در رکاب امامحسین (ع) است. بنابراین، انسان باید هر روز موضع خود را مشخص کند که آیا اهل حق است یا باطل و پیرو آن. آیا نباید عبرت بگیریم؟!
رومن رولان درام نویس ، رمان نویس ، مقاله نویس ، مورخ هنر و عارف فرانسوی بود که در سال 1915 به عنوان ادای احترام به آرمان گرایی والای او و نیزبه همدلی و عشق او به حقیقت که او با آن انواع مختلفی از انسانها را توصیف کرده است جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. وی از حامیان اصلی استالین در فرانسه بود و همچنین به دلیل مکاتبات و تأثیرش بر زیگموند فروید نیز مورد توجه قرار گرفته است.سفر درونی را می توان خودزندگینامه ی روحانی و معنوی رومن رولان این نویسنده ی مطرح و صاحب نام فرانسوی دانست. چیزی شبیه دفتر خاطراتی که رولان در آن به نوشتن اندیشه ها و ثبت کردن تجربه هایش پرداخته است. این کتاب حاوی تفکرات رولان و تجربیاتی که از سرگذرانده است با زبانی شاعرانه است. سفری درونی ، سفری به درون اعماق اندیشه ها، افکار و احساسات رولان است. این کتاب سرشار است از توصیفات نابی از پدیده ها و تجربه های نویسنده. نویسنده ای که در تلاش است معنای زندگی را بفهمد. در ابتدا رولان قصد داشت این کتاب تنها پس از مرگش منتشر شود اما در سال 1942 به دلیل مشکلات مالی ای که پیدا کرده بود مجبور به چاپ آن شد.
کتاب جنگ تهیدستان در ۱۳ فصل نوشته شده است که نخستینِ آنها «ماجرای توماس مونتزر» و آخرینشان هم «مونتزر سربریده» نام دارد. این رمان دربارهٔ سرگذشت یکی از منفورترین عالمان اپوزیسیون مسیحیت در قرن ۱۶ میلادی است؛ دربارهٔ «توماس مونتزر» که یکی از پیشوایان مسیحی بود. اریک وویار در رمان خود به نقاب تقدس خادمین کلیسا حمله میکند. در این کتاب از نشانههای تاریخی و جغرافیایی بسیاری استفاده شده است. رمان جنگ تهیدستان با این جمله آغاز میشود: «سکوت کلمهای دروغین است برای آرامش دادن به مظلومان، وگرنه ماندگاری و موفقیت فقط در پیروزی است.»
آلفا، دهقان اروپایی، در زمین بینام به توزیع مرگ میپردازد. دل برکنده از همهچیز و همهکس، حتی از خود، خشونت خودش را میگسترد و به حدی بذر هراس میپاشد که رفیقهای خودش را دچار ترس میکند. انتقال او به پشت جبهه، سرآغاز تداعی گذشته آلفا در افریقا، دنیایی ازدسترفته و درعینحال از نو زنده شده که فراخوانیاش سیمایی درخشان از مقاومت در برابر نخستین سلاخی عصر جدید است. *** ترجمهکردن هرگز آسان نیست. ترجمهکردن، کمی خیانتکردن، تقلبکردن است. معامله بر سر یک عبارت با عبارت دیگر است. ترجمهکردن یکی از اندک فعالیتهای انسانی است که در آن انسان ناگزیر است درمورد جزییات دروغ بگوید تا واقعهای را بهصورت برجسته نقل کند. ترجمهکردن، همان پذیرفتن خطر بهتر از دیگران فهمیدن این امر است که حقیقت کلام فقط یکی نیست، بلکه دوگانه، حتی سهگانه، چهارگانه یا پنجگانه است.
ساعت طلا داستانی است از فریدون مجلسی ملهم از جنایتی تکاندهنده که زمانی در تهران رخ داده، در پیوند با پیشینهای تاریخی از زندگی کسانی که سهم اندکی در قدرت و سیاست دارند، اما اسیر سیاستهای جهانی و داخلی میشوند! داستان زحمتکشانی است که از سویی برچسب بهرهکشی میخورند و از مدعیان عدالت اجتماعی لطمه میبینند و از سویی قربانی بیعدالتی و کینهتوزی و خشونت سودجویان میشوند، و سرانجامی که آن نیز ریشه در تجربه و آموزشی خشونتزا در زندگی متعارف روستایی دارد.
سومین دروغ، سرگذشت اندوهبار دو برادر است که در فکر یکی میگذرد: «من را کلوس مینامند، ولی آیا نامم همین است؟ من از کودکی یاد گرفتهام که دروغ بگویم. در دوران بازآموزی به من دروغ میگفتند و من هم دروغ میگفتم. پس از گذر از مرز کشورم هم دروغ گفتم و در کتابهایم نیز دروغ گفتم. میخواهم برادری را بیابم که شاید وجود نداشته باشد. آیا برای آخرینبار دروغ خواهم گفت؟» – و برادر دیگر: «نام من کلوس است. ولی هیچکس من را به این نام نمیشناسد. از پنجاه سال پیش که برادر دوقلویم ناپدید شده، زندگیام دیگر خیلی معنی ندارد. دیرزمانی چشم به راه بازگشتش ماندهام. اما اگر امروز برگردد ناگزیر خواهم بود به او دروغ بگویم.»
در شهر بزرگ، جنگ غوغا میکند. زنی به منظور در امان داشتن دو پسر دوقلویش، آنان را به شهری کوچک میبرد و به مادربزرگ خسیس، شرور و کثیفشان میسپارد. دو کودک که بهخود وانهاده شدهاند، یاد میگیرند که بر سرما، گرسنگی و شقاوتهای روزمره غلبه کنند.دو کودک غولآسا و در عینحال جذاب،که نزد خود آموزش میبینند و میخواهند واقعبین باشند، هرگونه اخلاق و حتی ارزش را طرد میکنند و ناخواسته برای خود اخلاق و ارزشهای تازهای میآفرینند. کتاب ((دفتر بزرگ)) زمانی شهرت بیشتری یافت که در یکی روزهای سال 2000 ماموران پلیس کلاس سوم دبیرستانی در شهر آبویل فرانسه را تعطیل کردند تا دبیر کلاس را به کلانتری ببرند.علت شکایتشماری از اولیای شاگردان بود که اعلام میکردند دبیر مذکور به شاگردانش توصیه میکرده که دفتر بزرگ را بخوانند، و این امر زمانی روی میدادکه این اثر در بسیاری از از دبیرستانها چون یکی از آثار کلاسیک معاصر معرفی میشد. با پشتیبانی بسیاری از روشنفکران و آموزگاران فرانسه از دبیر مذکور و نیز مداخله وزیر آموزش ملی، ماجرا پایان یافت. فیلمی که در سال 2013 از روی این اثر تهیه شد، جزو نه فیلم برگزیده زبانهای خارجی در اسکار 2014 عرضه شد.
درک، بخش دیگری از زندگی دو برادر توأمی است که دیری با هم زیستهاند و اکنون یکی از مرز گذشته است و دیگری در پشتِ «پرده آهنین» مانده. لوکاس، برادر مانده در شهر کوچک، به سبب جدایی از برادر رنج بسیار عمیق میبرد، ولی با پذیرفتن نقش پدر در قبال کودکی علیل که زیر بالوپر خود گرفته، این خلأ شدید را جبران میکند. با برقرارکردن چند پیوند دوستی پرمعنا با ساکنان محل، به ایجاد رابطه اجتماعی مثبتتری کمک میکند، هرچند به گفته ناقدی، «مدرک» یک «سفر به دوزخ» واقعی است.
کتاب دوران تحقیر، تغییری ناگهانی در نویسندگی آندره مالرو به شمار میرود، چون در ماه ژوئن ۱۹۳۴ اظهار کرده بود که مشغول نوشتن رمانی درباره نفت است که در ایران و باکو میگذرد، ولی در ماه اکتبر همان سال به آندره ژید میگوید که مشغول نوشتن رمانی درباره اردوگاههای کار اجباری در آلمان نازی است. در واقع سال ۱۹۳۴ را باید نقطه عطفی در تکامل فکری مالرو دانست. رواج و پیشرفت مرام نازی در آلمان در این دوران مالرو را به همراهی در اقدامی همگانی علیه نازیسم واداشت. او که از سال ۱۹۳۲ به عضویت انجمن نویسندگان و هنرمندان انقلابی درآمده بود با شرکت در گردهمآییهایی پی در پی، برای حمایت از کسانی که در آلمان، نه به خاطر مارکسیست بودن بلکه به خاطر اینکه به شان و حیثیت انسانی ارج مینهادند، شکنجه و آزار میدیدند، بپا خاست…» در بخشی از داستان میخوانیم: «مرد کارمند با چانهاش اشارهای کرد. دو نفر از "اس. آ."ها مرد زندانی را از آنجا دور کردند و بعد "کاسنر" را به طرف میز هل دادند. مرد نازی به او نگاه کرد و پروندهای باز نمود و عکسی از آن برداشت. کاسنر هم مثل همه کسانی که گاه اتفاق میافتد هویت خود را پنهان کنند، چهره دراز شبیه به اسب خود را با فکهای به همفشرده، خوب میشناخت. آیا مرد هیتلری داشت کدام عکس او را نگاه میکرد؟ کاسنر عکس را وارونه میدید. خطری در بین نبود.
قصههای زیادی از عشق نافرجام زنان و مردان در تاریخ آمده است. از عشقهای اساطیری دختران پادشاهان به زرگران گرفته، تا داستانهای امروزی که شاید در دل کوچه و خیابانها اتفاق افتاده باشد. قصههایی که راوی رنجها و فداکاریهای عاشق و معشوقند و درنهایت با پایان تلخ خود برای همیشه در ذهنها ماندگار میشوند. رمان سال بلوا روایت عاشقانه، تلخ و منحصربهفرد زنی است که مجبور به انتخاب بین عشق و شهرت است. عباس معروفی در رمان سال بلوا با قلم شیوا و تاثیرگذار خود به زیبایی جريان ذهني یک زن را برای خوانندگان ترسیم میکند.
قصه ها و افسانه های برادران گریم به مدت دو قرن است که حاوی داستان هایی مناسب برای زمان خواب کودکان در سراسر جهان است. برادران گریم ، یاکوب و ویلهلم ، زبان شناسان و محققان فرهنگی آلمانی بودند که افسانه های فولکور را جمع آوری کردند و هدفشان جمع آوری آن داستان ها دقیقا همانطور که آنها شنیده بودند بود. سال 2012 دویستمین سالگرد افسانه های گریم بود ، و چه راهی بهتر از این که همه 211 داستان آنها را در یک مجموعه گنجانده شود. یاکوب و ویلهلم دو فرزند از هشت فرزند خانواده گریم بودند. پدر آنها قاضی بود و این دو برادر در تمام طول تحصیلشان با سخت کوشی فراوان بر آن شدند تا پا جای پای پدر بگذارند. وقتی پدرشان در سن 44 بر اثر ذات الریه از دنیا می رود پدربزرگشان تامین مخارج خانواده را به عهده می گیرد اما پس از مرگ پدربزرگ تامین هزینه ها روی دوش این دو برادر می افتد. آنها با سخت کوشی فراوان توانستند در رشته ی حقوق بورسیه بگیرند و وارد دانشگاه شوند یاکوب توجه پروفسور فریدریش کارل فون ساوینی را که بنیانگذار مکتب تاریخی این دانشگاه بود جلب کرد. او روند زندگی شخصی و شغلی برادران را دستخوش تحولی عظیم کرد. در طول مدت تحصیل در دانشگاه ، برادران کاملا به ساوینی نزدیک شدند و توانستند از کتابخانه شخصی وی استفاده کنند زیرا آنها علاقه زیادی به قوانین آلمان ، تاریخ و فولکلور داشتند. ساوینی از یاکوب خواست تا به عنوان دستیار در پاریس به او بپیوندد و یاکوب برای یک سال با او رفت. در حالی که وی نبود ، ویلهلم علاقه زیادی به ادبیات آلمان پیدا کرد و شروع به جمع آوری کتاب کرد. هنگامی که یاکوب در سال 1806 به کسل بازگشت ، شور و اشتیاق برادرش را پذیرفت و تمرکز خود را از حقوق به ادبیات آلمان تغییر داد. آچیم فون آرنیم و کلمنس برنتانو دوستان خوب این دو برادر بودند و می خواستند قصه های عامیانه را منتشر کنند ، بنابراین آنها از برادران خواستند تا داستان های شفاهی را برای چاپ جمع کنند. گریم ها بسیاری از کتاب های قدیمی را جمع آوری کردند و از دوستان و آشنایان خود در کاسل خواستند که قصه ها را تعریف کنند و از دیگران داستان جمع کنند. این کتاب تمام داستان های کلاسیک محبوب برادران گریم ، از جمله “هانسل و گرتل” ، “سیندرلا” ، “شاهزاده قورباغه” ، “راپونزل” ، “سفید برفی” ، و ده ها مورد دیگر را در بر میگیرد. ، شاید هیچ داستان دیگری به اندازه داستان های نوشته شده توسط برادران گریم نامیرا قدرت افسون ، لذت و شگفتی را نداشته باشد. این کتاب جامع ترین ترجمه از داستان های برادران گریم تا به امروز بوده است.
کتاب الیور تویست، رمانی نوشته ی چارلز دیکنز است که نخستین بار در سال 1837 به چاپ رسید. این اثر که یکی از محبوب ترین رمان های دیکنز به حساب می آید، به داستان پسرک یتیمی می پردازد که جرأت کرد بگوید: «خواهش می کنم آقا، کمی بیشتر می خواهم.» الیور پس از گریختن از خانه ی تاریک و ملال انگیزی که در آن به دنیا آمد، در خیابان های بی رحم لندن در دوره ی ویکتوریا سرگردان است تا این که در گروهی از خرده خلافکاران به کار گرفته می شود. الیور در این گروه با کاراکترهای خارق العاده ای آشنا می شود که برای بیش از 150 سال، فکر و تخیل نسل هایی متمادی از مخاطبین را به خود جلب کرده اند: مردی نفرت انگیز به نام فاگین، دختری زیبا به نام نانسی، پسری زیرک به نام داجر، و یکی از برجسته ترین شخصیت های منفی در تاریخ ادبیات که کسی نیست جز مردی بی رحم به نام بیل سایکس. کتاب الیور تویست
شخصیتهای «روز ملخ» فریبخوردگانی هستند اهل مناطق سردسیر آمریکا که بعد از عمری کار یکنواخت و طاقتفرسا و پسانداز اندکی پول به سرزمین آفتابی کالیفرنیا میآیند تا خود را غرق در رویاهایی سازند که #هالیوود وعدهاش را به آنها داده بود. اما آنچه در واقعیت با آن مواجه میشوند سرخوردگی و از آن مهمتر ملال است. این جماعت درمانده و پریشان به هرچیزی متوسل میشوند تا از شر این ملال جانکاه خلاصی یابند و معنایی به زندگی تباهشدهی خود ببخشند، اما ملالشان با هیچچیز تسکین نمییابد.