جستجو
منو بستن

پست طهران

تولید کننده: شهرستان ادب
پست طهران داستان زندگی سرهنگی است که در دوران ستمشاهی زندگی می کند و دچار تردید می شود. او که از ارتش اخراج شده است، در روزهای آغازین نهضت امام خمینی به دنبال یافتن حقیقت است. سرهنگ در یکی از حجره‌های بازار تهران مشغول به کار شده است و حالا می‌تواند به گذشته کاری و دوران خدمت خود فکر کند. در حقیقت حکیمیان از دل زندگی پرماجرای سرهنگ و خانواده و نزدیکانش شرایط سیاسی سال ۱۳۴۲ تهران و پیامدهای آن را روایت می‌کند. رمان پست طهران در حقیقت برشی از زندگی خانواده‌ای پرماجرا است، اما روایت حول شخصیت سرهنگ شکل می‌گیرد. آنچه به فاصله پنج ماه، ابتدا در دل سرهنگ رخ می‌دهد و بعدتر در صفحات پایانی کتاب به تصمیمی ختم می‌شود که از او یک قهرمان می‌سازد، قهرمانی که دوستان و خانواده‌اش را که زمانی به او انتقادهای مستمر داشتند، به تعظیم وا می‌دارد.
قابلیت دسترسی: موجود
150,000 تومان
با تخفیف: 120,000 تومان
i h
ارسال به
*
*
Shipping Method
نام
تخمین زمان ارسال
مبلغ
گزینه حمل و نقلی تعیین نشده است
زمان تحویل: 3-5 روز

شیخ‌رضا عصابه‌دست از سر کوچه نمایان شد. سرهنگ درست توی درگاه‌، بغل‌دست پیرمرد خادم ایستاده بود و همان‌طور که به کپه‌های برف میان کوچه نگاه می‌کرد از او پرسید: «نکنه نیان!؟»

پیرمرد خادم، عرق‌چینش را روی سر جابه‌جا کرد.

- می‌یان‌. دو برادری هرجا هستن حالا دیگه پیداشون می‌شه.

چند نفر روی پشت‌بام‌ها برف می‌روفتند. یکی‌شان قبل از انداختن هر بیل برف، می‌آمد و توی کوچه سرک می‌کشید؛ مبادا کسی باشد. آن‌های دیگر اما همین‌طور بی‌ملاحظه برف‌ها را می‌ریختند؛ حالا هرجا شد‌، شد.

پیرمرد خادم رو به سرهنگ گفت: «قهوه‌پز اما بعید می‌دونم بیاد.»

و سرهنگ در حالی که به تکه‌برفی بزرگ و یخ‌زده لگد می‌زد جواب داد: «باشه. همون چای کفایت می‌کنه مشتی.»

پیرمرد خادم به زحمت از پله‌ها پایین رفت.

شیخ‌رضا که مواظب بود فقط روی برف‌های پانخورده پا بگذارد عصایش را‌این‌ور جوی کوچک وسط کوچه گذاشت، جست کوتاهی زد و با سینه‌ای چاییده گفت: «از کی تا حالا مجلس ختم رو تو خانقاه می‌گیرن که ما خبر نداریم؟ مگه مسجد خدا رو ازت گرفته بودن رئیس؟»

سرهنگ دو‌-‌سه‌قدم جلو رفت، سلام کرد و دستش را جلو برد.

- آخه آدمی که سی‌ساله پا توی مسجد نذاشته یه‌دفعه بره به مسجدی‌ها بگه چند منه؟ تازه اون هم با یه‌دو‌جین رفیق جهود و ارمنی! شما من‌و می‌شناسی آشیخ؛ حوصله‌ی شلوغی ندارم. راستیاتش به سفارش مادرم نبود، در بند همین اندازه‌ش هم نبودم.

مشخصات محصولات
پدید آورندههادی حکیمیان
تعداد صفحات303
سال انتشار1398
شمارگان1000
نوبت چاپاول
قطع کتابرقعی
شابک9186286082846
نوع جلدشومیز
0.0 0
نقد و بررسی خود را بنویسید بستن
*
*
  • بد
  • عالی
*
*
*