برای یک نظام تمامیت خواه کار دشواری نیست که مردم را در جهل نگه دارد. به محض آن که به خاطر «درک ضرورت ها»، انضباط حزبی، همرنگی با نظام و شکوه و افتخار سرزمین مادری از آزادی ات چشم پوشیدی، از حق خود برای فهمیدن حقیقت صرف نظر کرده ای. اندک اندک، قطره قطره، شیره ی زندگی ات کشیده می شود، درست مثل این که رگ دستت را زده باشی، به همان قطعیت. بخت بیدادگر از مشهور ترین کتاب ها در باب زندگی زیر سایه ی کمونیسم است. داستان زنی که از چاه سیاه نازیسم جان به در می برد تا به مغاکی بس عمیق تر و ظلمانی تر فروغلتد، یعنی اتحاد جماهیر شوروی، آرمانشهری که ویرانشهر شد. نویسنده می کوشد با کلمه، تنها ابزار بی قدرتان، این چرخه ی غم انگیز امید و نومیدی را به تصویر بکشد، چشم انتظار روزی که آفتاب آزادی را غروبی نباشد.