آآهه، ویسکی زندگیِ مَرده.
ویسکی برای دوست عزیزم (بقیه این بند را تکرار میکنند.)
آآهه، ویسکی بابامو دیوونه کرده
ویسکی، ویسکی، ای رفیق
آآهه، ویسکی بابامو دیوونه کرده،
ویسکی برای دوست عزیزم.
ینک: (دوباره به سمت آنها برمیگردد. با لحنی تحقیرآمیز) اَه، مردهشور! بسه دیگه اون مزخرفاتی که تو کشتیهای بادبونی میخوندن! میدونی چیه، این چرندیات مال عهد بوقه. اوی پیرِ ایرلندی لعنتی، خودتم مال عهد بوقی ولی حالیت نیس. ببین، بیخیال، راحتمون بذار. شماهام اون سروصداتونو ببُرین. (با نیشخندی تلخ) مگه کورین نمیبینین دارم فرک میکنم؟
همه: (واژهٔ «فکر» را با همان لحن بدبینانه و مسخره تکرار میکنند.) فکر! (ادای این کلمه پژواکی خشک و بیروح و زنگارگونه دارد. گویی گلوی آنها بلندگوی گرامافونهای قدیمی است. پس از ادای این واژه، همگی با صدای بلند خندهای زوزهمانند سر میدهند.)
چند صدا: زیاد به مخت فشار نیار ینک.
ــــ به جون خودت اگه فکر کنی، سردرد میشی.
ــــ راسی، یه چیزی رو میدونی؟ از قدیم گفتن، «چو در فکر رفتی مخور غصه، می نوش کن.» هاهاها!
چو در فکر رفتی مخور غصه، می نوش کن
چو در فکر رفتی مخور غصه، می نوش کن
(این بند را همگی با هم میخوانند. با این همسرایی، پایکوبان روی صندلیها ضرب میگیرند.)