در معجزۀ معلق، ماهنی، داستان زندگیاش را روایت میکند. زنی که آرام آرام زندگیاش را در تهران میسازد و به یکباره فرو میریزد و پی روزنه نجات به عادت دیرینه کودکیاش پناه میبرد. زندگانی هر کسی دستخوش فراز و نشیبهای فراوانی است که برخی از آن اتفاقات نام معجزه به خود میگیرد. ماهنی نماد زنان ایرانی است که برای سر پا نگه داشتن تقدیر خود، از هیچ تلاشی فروگذاری نمیکنند و همین اراده او در کنار معجزات زندگانی است که همواره کورسوی امیدی را برای خواننده باقی میگذارد.
آتش انتقام در من شعله میکشید و کینۀ رضی و دارودستهاش تو قلبم میجوشید. مثل کسی که زندگیاش را تو کیسهای گذاشته و کف قبرستان چال کرده باشند، آمده بودم دنبال سهمم از این دنیای لعنتی؛ سهمی که هیچکس برایم قائل نشد و دنیایی که هر روز برایم تنگ میشد و تنگتر. قلبم دنگدنگ به قفس سینهام میکوبید. هقهقم را خفه کردم و آرام کنار دیوار خشتی سُر خوردم و نشستم. اینجا برایم غریبه بود؛ کهنهقبرستانی پای دامنه کوه که سال تا سال رنگ آدمیزاد به خودش نمیدید. صدای رخرخ بیل و تقتق کلنگ که به صورت زمین زخمه میزد، به تن کوه میخورد و انعکاسش خوف به جانم میانداخت. توی تاریکی نیمهشب چیزی دیده نمیشد جز سایههای سیاه. ضجههایم باید خفه میشد. این را با من شرط کردند تا راضی به ماندنم شدند. دو گوشۀ روسریام را چپاندم تو دهانم، خیره به تقلایشان. اشکهایم چهار رج میآمد. باد خاک را بلند کرده، قبرستان یکسر به گَرد نشسته بود. چمباتمه زدم پای ستون طاقی که قبر کهنهای را در پناهش داشت. این را هم با من شرط کرده بودند که آنجا بمانم و قدم از قدم برندارم؛ ولی مگر میتوانستم؟ تا چشمم به کیسۀ سفید غرق خونی که از دل گودال بیرون آمد افتاد، قولوقرار که هیچ، دنیا برایم تمام شد. خواب بودم یا تمام اینها داشت تو بیداری اتفاق میافتاد؟ ضجه زدم و به سمتشان دویدم. هنوز نرسیده بودم، یکی که نفهمیدم کی بود، یک طرف جنازهای که تو دستش بود را زمین انداخت. به سمتم دوید و ضجههایم را پشت دستهایش خفه کرد.
این کتاب مجموعه ی هشت داستان کوتاه است که با توجه به عنوان آن می توان انتظار داشت که از خاطرات خود نویسنده تاثیر گرفته باشند و یا شاید عینا روایت خاطرات نویسنده باشند. اتوبوس شمیران : خاطره ای از دوران کودکی و راننده اتوبوسی به نام عزیز اقا که همواره با اتوبوس او به خانه بر می گشت. دوست کوچک : درباره ی دوران مدرسه و پیوند دوستی عمیقی که با امدن دوست سوم از هم می پاشد . خانه ی مادر بزرگ : از خانه مادربزرگ و عروسی دختر دایی اش می گوید از حال و هوای آن زمان از خرید لباس و ... پدر : داستانی درباره ی زندگی و مرگ پدرش می باشد . خدمتکار :داستان ترک کردن خانه توسط خدمتکار قدیم و تلاش برای یافتن خدمتکار جدید . مادام گرگه : داستان درباره ی زمان اقامت آنها در پاریس و همسایه بداخلاقی که داشته اند . خانه ای در آسمان : داستان در مورد زنی است که پسرش همه زندگی اش را فروخته و به فرنگ رفته است مادر بین خانه دختر و پسرش در رفت و آمد است و در هیچ کدام جایی ندارد . عادت های غریب آقای الف در غربت : داستان مردی که وطن را ترک کرده است و در غربت به سر می برد.