مجموعه شعر «من کم تحملم» سرودهی حسین صفا که به اشعار محاورهای و ترانههای او که از سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۹۲ سروده شدهاند اختصاص دارد، سال ۱۳۹۵ در انتشارات نیماژ منتشر شد و امسال به چاپ ششم رسید.
«برف سیاه» میخائیل بولگاکف (۱۸۹۱-۱۹۴۰)، ۲۵ سال پس از مرگ او در شمارهی ماه آگوست ۱۹۶۵ مجلهی ادبی نوویمیر، در شوروی با نام رمان تئاتری چاپ شد. بولگاکف این اثر ناتمام را در ۱۹۳۰ نوشت و آن را در کشوی میزش بایگانی کرد. برف سیاه نوشتهای سراپا طنز، نیشدار و کاریکاتوری است از تئاتر هنر مسکو به سرپرستی کنستانتین استلانیسلاوسکی و نمیروویچ دانچنکو. خوانندهای که به جریانهای هنری آن روزهای مسکو آگاه است. در خلال این زمان جابهجا به شخصیتهای واقعی و وقایع مستند برمیخوریم. اما آنچه که کاملاً آشکار است این نوشته نه به قصد وقایع و نه توضیح یک یا چند واقعه پدید آمده است. بولگاکف خشم و انزجارش را از مجموعهی نابسامانیها و بیعدالتیها و کارشکنیهای جزماندیشان و حسودان که در تمامی عمر هنری خود مدام با آن روبهرو بود، چون آتش و مادهی مذاب از سینهی پُردردش بر کاغذ میریزد. گاه این آتش چنان ویرانگر است که حتا نزدیکترین دوست او، یعنی استانیسلاوسکی، را که سالها در تئاتر هنر مسکو با او همکاری داشت، به آتش میکشد. بخشی از اثر: رمان از شبی شروع میشد که بر اثر کابوسی از خواب بیدار شدم. خواب شهر زادگاهم را میدیدم، زمستان بود و برف و جنگلهای داخلی... در خواب دیدم که کولاکی بیصدا همهجا را گرفته، بعد پیانوی بزرگی را دیدم که عدهای دورش حلقه زدهاند. بدجوری احساس تنهایی کردم، دلم سخت به حال خودم سوخت، و غرق اشک از خواب بیدار شدم. چراغ را روشن کردم، لامپی کوچک و گردگرفته فقرم را به تماشا میگذاشت: دواتی کمبها و کوچک و بیقواره، چند جلد کتاب، و تلی روزنامهی کهنه. پهلوی چپم از فنر شکسته درد گرفته و ترس وجودم را تسخیر کرده بود. احساس کردم در حال مرگم. احساس وحشتناک ترس از مرگ چنان بر من سنگینی میکرد که نالهی بلندی کردم و با دستپاچگی نگاهی به دوروبرم انداختم تا دستاویزی، وسیلهای دفاعی، در برابر مرگ پیدا کنم و یافتمش. گربه، که پیشتر از اتاق بیرونش کرده بودم، میومیو میکرد. حیوان دلنگران بود. چند دقیقه بعد روی روزنامههایم نشسته بود و با چشمان گردش نگاهم میکرد و میپرسید؛ چه شده؟ این گربهی دودی خاکستری نزار دلواپس من بود...
تاب «آه به خطِ بریل» دفتر سوم از شعرهای سپید این شاعر است. در این مجموعه هم حسین صفا با سبک و سیاق خاص خود به شکلی از زبان و روایت پرداخته که نشانگر منحصر به فرد بودن آثار اوست.
کتاب «پیشامد» مجموعه غزلی از «کاظم بهمنی» است. چند شعر از این کتاب را میخوانیم: «بی تو نشستم در خیابان زیر باران / گویی که مجنون در بیابان زیر باران / افتاده نان خشکی از منقار زاغی / گنجشک خیسی میخورد نان زیر باران / هرکس به قدر روزی خود سهم دارد / سهم من از تو: چشم گریان زیر باران / ای کاش میشد با تو ساعتها قدم زد / از راهآهن تا شمیران زیر باران / با طعنه عابرها سراغت را گرفتند / آخر چه میگفتم به آنان زیر باران»؛ «تکه یخی که عاشق ابر عذاب میشود / سر قرار عاشقی همیشه آب میشود / به چشم فرش زیر پا سقف که مبتلا شود / روز وصالشان کسی خانه خراب میشود / کنار قلههای غم مخوان برای سنگها / کوه که بغض میکند سنگ مذاب میشود» این کتاب را نشر «نیماژ» منتشر کرده است. بستن
سرمه ای" مجموعه است از غزل های "حامد عسکری"، شاعر و ترانه سرای معاصر که در هشتاد و چند صفحه به همت نشر نیماژ به چاپ رسیده است. استقبال از مجموعه ی اشعار قبلی شاعر سبب شد تا به قول خودش هر چه در توان داشته بر سر ارائه ی غزل های استوار و در عین حال دلنشین بگذارد و این بار نیز خوانندگان خود را به دنیایی ببرد که در آن شاعرانگی اش، تبلور پیدا می کند. تلاش "حامد عسکری" برای ارائه ی بهتر و محکم تر اثر، سبب شده تا مجموعه شعرهای "سرمه ای" جهش نسبتا قابل توجهی نسبت به شعرهای قبلی او داشته باشد؛ اگر با شعرهایی که پیش تر از وی منتشر شده آشنایی داشته باشید، متوجه خواهید شد که درجه ی پختگی و استحکام غزل های این مجموعه، به مراتب بالاتر رفته و ارتقای چشمگیری را نشان می دهد. این پختگی بر دلپذیر بودن و فریبندگی شعر وی نیز افزوده و مخاطب، خود را سرمست از عطر جدیدی خواهد یافت که مصرع های "سرمه ای" را به خود آغشته کرده است. "حامد عسکری" متناسب با زمان شعر می گوید و همین ویژگی سبب می شود که در دنیای پر از شاعر و نویسنده ی امروز، خوانندگان نام او را در قفسه های کتاب جستجو کنند. عاشقانه های او قابل لمس اند و محتوای برآمده از اشعار، همدلی و ارتباط حیرت انگیزی را با مخاطب او برقرار می کند. مضامین و استعاره هایی که در اشعار وی تکرار می شود، آن چنان به ذهن خوانندگان نزدیک است که محبوبیت "حامد عسکری" را به عنوان یک شاعر جوان و خوش آتیه توضیح می دهد.
کتاب «کلارا و خورشید» رمانی نوشته ی «کازوئو ایشی گورو» است که نخستین بار در سال 2021 وارد بازار نشر شد. این رمان، داستان «کلارا» را روایت می کند: یک دوست مصنوعی، رباتی شبه انسان با ویژگی های منحصر به فرد که از مغازه ای که در آن قرار دارد، با دقت به رفتار آدم هایی می نگرد که وارد مغازه می شوند یا از مقابل ویترین در خیابان عبور می کنند. او همچنان امیدوار است که یک مشتری خیلی زود از راه خواهد رسید و او را انتخاب خواهد کرد. کتاب «کلارا و خورشید» اثری هیجان انگیز است که تصویری از جهان در حال تغییر انسان ها را از دریچه ی نگاه یک راوی فراموش نشدنی ارائه می کند؛ راوی ای که به دنبال یافتن پاسخ برای پرسشی بنیادین است: عاشق شدن به چه معنا است؟ کلارا و خورشید رمان بزرگی ست. یک اثر علمی تخیلی و پادآرمانشهری که رنگ و بوی آثار ماندگار و بزرگ کلاسیک را هم می دهد.