پدر مادر ما متهمیم نویسنده: دکتر علی شریعتی انتشارات: سپیده باوران علی شریعتی(۱۳۵۶-۱۳۱۲)، نو اندیش دینی است. این کتاب، سخنرانی دکتر علی شریعتی است که در تاریخ ۸/۸/۱۳۵۰ در حسینیه ارشاد ایراد شده و سپس توسط خود ایشان به نگارش درآمده است. در بخشی از کتاب به نام «جهانبینی شکمی» میخوانیم: «قضا و قدری که تو معتقدی، میگوید هر کار که میشود و هر کس هر کاری میکند، هر شلاقی که بازویی میزند و گردهای میخورد و هر پولی که غارت میکنند و غارت میشود و هر ستمی که افرادی میکنند و اقوامی میکشند، همه پیش از من و تو نوشته شده و لایتغیر است. پس جنایتکار نمیتواند جنایت نکند! و قربانی نمیتواند قربانی نشود! و گناهکار نمیتواند پاک بماند! و پاک هم نمیتواند گناه کند! بنابراین، یعنی هرچه که هست و هرچه که بوده و هرچه که خواهد بود، نه دست من است، نه دست تو. پس نه جنایتکار مجرم است و نه جنایتپذیر مقصر. در فقر، نه غارتگر مجرم است و نه غارت شده مأجور! در قتل عام، نه آن که خون را میمکد مجرم است و نه آنکه خونش را مکیدهاند مُحِق! همه چیز، اراده من و اراده تو، مسئولیت من و تو، انتخاب جانیبودن و یا انتخاب قربانیشدن، سرنوشت ستمگر و سرنوشت ستمدیده، همه از پیش در یک نظام جبری و قطعی لایتغیر ثبت است و ما مأمور اجرای اراده پیش از خودمان هستیم و مجبوریم آنچه را که در پیشانی ما نوشته ببینیم.»
ابراهیم فیاض( -۱۳۴۲) جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران است. دغدغه اصلی این کتاب، ماجرای علوم انسانی و بومیسازی این علم مطابق با فرهنگ و دستاوردهای بومی است. از آنجا که در علوم انسانی چشم برخی دانشگاهیان به دست غربیان است تا تولیدات آنها را ترجمه یا تدریس کنند، این کتاب میکوشد با توجه به ضرورتهای بومیسازی و بومینگری، نیازهای این حوزه را عیان سازد. مقالات و گفتگوها دو بخش اصلی این کتاب را تشکیل میدهند. فرمولی برای علوم انسانی اسلامی، اقتصاد اسلامی پیشرفته، مردمشناسی دینی فلسفه، فقاهت و نوآوری، فلسفه تاریخ ایرانی و نوآوری، خلاقیت و سازمان، علم کلام و نوآوری، شرق و غرب معرفتی و نوآوری، علوم انسانی و سیاستگذاری کلان، دانش و قدرت، پسا صدراییسم، سازمان و دانش، انقلاب فرهنگی و دانشگاه اسلامی و وحدت حوزه و دانشگاه؛ زمینههای معرفتی عنوان مقالات این کتاب هستند. بخش گفتوگوها هم که مصاحبههایی با ابراهیم فیاض است، شامل عنوانهای اشرافیت معرفتی در مصاف با علم بومی، تولید ثروت ملی در گرو وحدت حوزه و دانشگاه، فاجعه علوم انسانی، وضعیت علوم انسانی در ایران، ایران بدون مردم شناسی به جایی نخواهد رسید، فلسفه متأخر ایرانی، ساز فرهنگ با نوای ایرانی، مظلومیت فرهنگ برآیند فقر معرفت دینی، مصرفگرایی از کالا تا اندیشه، غرب دیگر شاخص نیست و حرکت ایران به سوی سرمایهداری میشود.
7 روایت خصوصی. معرفی کتاب این کتاب حاصل گفتگوهای جعفریان با همسر، برادر، فرزندان و دوستان امام موسی صدر درباره ویژگی های اخلاقی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی وی است. حبیبه جعفریان، در این کتاب که برای نخستین بار منتشر شده، به روایت زندگی امام موسی صدر از زبان نزدیکان ایشان پرداخته است. «روایت بعد: ملیحه (کوچک ترین فرزند امام)؛ روایت1: پری خانم (همسر امام)؛ روایت 2: صدری (صدرالدین صدر، فرزند ارشد امام)؛ روایت 3: حورا (دختر ارشد امام)؛ روایت 4: علی صدر (برادر امام)؛ روایت 5: خواهر ها (طاهره، فاطمه، ربابه و زهرا صدر)؛ روایت 6: خواهر هشتم (فاطمه صدرعاملی، خواهرزاده امام) و روایت 7: ام غیاث (دوست خانوادگی)» بخش های مختلف این کتاب را تشکیل می دهند.
دکتربازی. اسماعیل امینی خودش دکتر است. از آن دکترهای راستکی که آزمون دادهاند و درس خواندهاند و دفاع کردهاند و در نهایت عنوان دکتر به اول اسمشان اضافه شده. یک دکتر از آنجا که خودش دستش توی کار است بیشتر از غیردکترها میتواند با دکتر و دکتربازی و دکترسازی شوخی کند. این دقیقا کاری است که دکتر اسماعیل امینی در مجموعه شعر دکتربازی انجام داده است. دکتربازی مجموعه شعرهای طنز اسماعیل امینی است که طی سالیان اخیر سروده شدهاند. خواندن دکتربازی بر تمام کسانی که دکتر هستند و تمام کسانی که دکتر نیستند فرض است. در یکی از سرودههای این کتاب به نام «شاعر زرنگ» میخوانیم: «یکی شاعری بود صاحبنظر فزون بود عقلش ز کل بشر نیامد به عالم چنین عاقلی نخود بود در آش هر محفلی یکی شاعری بود خیلی زرنگ ربایندۀ بیتهای قشنگ چه گستاخ و پررو و بیشرم بود که با دزدی شعر سرگرم بود یکی شاعری بود اهل ریا بهسرعت شد اهل کیا و بیا دلش خشک و چشمش پر از اشک بود هم اندیشه، هم شعر او کشک بود یکی شاعری بود لوس پدر که بیذوق بود و بری از هنر شبیه پدر او هم استاد بود به القاب بیهودهاش شاد بود... .»
این مجموعه شامل ۱۱ چهارپاره، ۴۰ غزل و ۲۰ دوبیتی و رباعی است. بیشتر اشعار با موضوع عدالت و اعتراض به مسائل سیاسی- اجتماعی است. این کتاب تقدیم شده به "حجت الاسلام جهانشاهی"، طلبه سیرجانی که علیه زمین خواری پیادهروی کرد. توجه به قالب چهارپاره و تلاش برای استفادههای تازه از این قالب از نکات قابل توجه این مجموعه است. در غزلها سعی شده ضمن حفظ ویژگیهای اصیل غزل فارسی و پرهیز از نگاه ژورنالیستی، رویکردهای نویی در موضوعات و نیز شگردهای هنری به اجرا گذاشته شود. «روضه در تکیهی پروتستانها» هفتمین مجموعه شعر علی محمد مؤدب -شاعر خراسانی- است که تاکنون موفق به دریافت جایزههایی از جشنوارههای شعر جوان کشور، شبهای شهریور و حوزهی هنری شده است. وی همچنین برگزیدهی جایزهی کتاب سال شعر جوان بوده است. در یکی از غزلهای این مجموعه شعر میخوانیم: «نوبهارا! خسته شد گل از زبان تیز خار غنچهها پژمرد زیر سایه سرد چنار شاپرکها زخمدل، آماج سوزنهای کاج ماهیان صید نحیف نیزههای آبشار هر شغالی، مست از خون دل انگورها کیسه زهر است باری قلب پرخون انار صوفیان بر سفرههای چرب و شیرین در طواف صوفیان بر سفرهها و عارفان بر روی دار حلقه در گوشان فرزند و زن و مال و منال کو زبانی در خور این گوشها، جز ذوالفقار؟ نوبهارا! تسمه کن بر گردههاشان صاعقه تا فرو ریزد چنار و تا بجنبد آبشار شاپرکها را نسیمای کلامت مرهم است غنچه خواهد یافت از لبخند صبحت اعتبار خارها را از نگاه، از قلب محرومان درآر نوبهارا، نوبهارا، نوبهارا، نوبهار
«بازار سیاه گیسو» مجموعه اشعار اجتماعی سیداکبر میرجعفری (-۱۳۴۸) است که درونمایهای انتقادی و طنز دارد. نه اینکه میرجعفری همین دیروز و پریروز به جمع طنز سرایان پیوسته باشد، نه. شعرهای «بازار سیاه گیسو» نشان میدهد که از وقتی یاد گرفته ناز را با غاز و جیز را با میز قافیه کند، شروع کرده سر به سر بزرگترها بگذارد. با آنها شوخی کند و برای شعرشان نقیضه بسازد. البته شوخی با بزرگان آدابی دارد. او هم سعی کرده با زبان خودشان با آنها شوخی کند. پس توقع نداشته باشید، با خواندن بازار سیاه گیسو به قهقهه بیفتید؛ درست مثل وقتی که شعرهای طنز روزنامهای میخوانید! کمی تامل کنید! حتما خندهتان میگیرد؛ اگرچه با تأخیر: زنگ زد، با من نه، با همکار خوبم کار داشت با همان مردی که از ما دینگریزان عار داشت آری آن انسان با ایمان همیشه روزه بود هر کجا میرفت، با خود سفرهٔ افطار داشت بحث از تقوا که میشد، هیچوقت این مرد پاک کم نمیآورد؛ زیرا واقعاً بسیار داشت خانهٔ ما در ته بنبست دوزخ بود و او خانه در جنات تجری تحتها الانهار داشت من نمیفهمم چگونه از صدای پشت خط ملتفت میشد که زن پیراهن گلدار داشت ـ «خانم! ایشان نیستند، از این اداره رفتهاند» او ولی بر ارتباط دیگری اصرار داشت پاسخِ اصرار او، از سوی من انکار بود غافل از آنکه چه منظوری از این رفتار داشت از صدایش خوب فهمیدم حجابش کامل است اتفاقاً جای چادر پردهٔ پندار داشت گرچه وی از هر دری با من سخنها گفته بود زود فهمیدم که او با هرکه میشد، کار داشت! زیرکی میگفت: «با این وضع عشق و عاشقی بعد از این بایست دفترخانهٔ سیار داشت» صبح عاشق بود و شب فارغ، تو گویی نزد او اتفاقاً زندگی هم دکمهٔ تکرار داشت زندگی البته با سابق تفاوت کرده است پیش از اینها بیحیایی دور خود دیوار داشت با دهان باز اگر بلبل برایت نغمه خواند پس چگونه برگ گل در گوشهٔ منقار داشت؟ گفت: «این شعرت که مثل شعرهای حافظ است» گفتمش: «حافظ مگر مجموعهٔ لیچار داشت؟»