رمان مردگان باغ سبز نشان میدهد که تجربههای زیستی نویسنده چه نقش مهمی در خلق ادبیات متعالی دارند. این رمان تاریخی-اجتماعی داستان سه نسل از یک خانواده است که سرنوشتشان در بستری تاریخی از وقایع مربوط به آذربایجان در دورهی پهلوی و مبارهی قشون شاه و حزب توده بر سر آن و نیز انتخابات دورهی پانزدهم مجلس روایت میشود. پس از اینکه رمان مردگان باغ سبز به زبان روسی در کشور روسیه منتشر شد، در سال 2014 موفق شد جایزهی اوراسیا را دریافت کند. همچنین به عنوان یکی از ده اثر برگزیدهی بیست و هفتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب مسکو معرفی شد.
کتاب پدرخوانده، رمانی نوشته ی ماریو پوزو است که نخستین بار در سال 1969 وارد بازار نشر شد. این رمان فوق العاده جذاب و محبوب با ارائه ی تصویری درخشان و خشونت آمیز از خانواده ی کورلئونه، راه خود را به قلب و ذهن طرفداران داستان ها و همین طور فیلم های معمایی و جنایی باز کرد. این داستان فراموش نشدنی درباره ی جنایت، فساد، احساس و وفاداری، همچنان به عنوان نمونه ای کامل از داستان های مربوط به دنیای مخوف و زیرزمینیِ گروه های مافیایی، از گزند زمان در امان مانده است. حکایت حماسه گونه ی ماریو پوزو که در سال 1969، رتبه ی نخست پرفروش ترین های نیویورک تایمز را با اختلاف از آن خود کرد، به فیلمی تکرارنشدنی به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا تبدیل شد که جایزه ی بهترین فیلم آکادمی اسکار را نیز به دست آورد. کتاب پدرخوانده، اثری است که الگوبرداری های زیادی از آن شده اما هیچ وقت همتایی برای آن پیدا نشده است. این داستان جاودان درباره ی خانواده و جامعه، قانون و نظم، و اطاعت و سرکشی، به بهترین شکل ممکن از امیال تاریکِ نهفته در سرشت انسان ها پرده برمی دارد.
ژان پل دوبوآ تحت تأثیر نویسنده های بزرگ آمریکایی چون جان فانته، کورمک مک کارتی، فیلیپ راث، چارلز بوکفسکی، جیم هریسون و بهویژه جان آپدایک است که این آخری را استاد خود می داند: «نویسنده ای که بیشتر از هر کس دیگر نوشتن را به من یاد داد و باعث شد به روش نوشتن یک داستان فکر کنم، بی هیچ تردیدی جان آپدایک است.» تقریبا همه آثار دوبوآ با نثری ساده و طنزی گزنده به زندگی شخصیت های تنهایی مثل خود نویسنده می پردازند. اما این تنهایی، فرقی اساسی با زندگی گوشه گیرانه و پررمز و راز خود دوبوآ دارد. تنهایی شخصیت های اصلی او، تنهایی پرهیاهویی است که هر لحظه اش آبستن حوادثی ابزورد، خنده دار و گاهی ناگوار است. در واقع، شخصیت های رمان های دوبوآ آدم های ساده و عزلت جویی هستند که زندگی راحت شان نمی گذارد و عملا نمی توانند تنهایی خودخواسته شان را به راحتی تجربه کنند. چشم هام را که باز کردم، مرد ناپدید شده بود. نمی دانستم کی بود، یا چرا این طور بهم حمله کرده بود. لب هام باد کرده بودند، از دماغم خون می آمد و درد شدیدی همه جای بدنم می پیچید. هیچ وقت اینطور کتکم نزده بودند. ولو شدم روی تخت و همه چراغ ها را خاموش کردم. از ترس برگشتن آن دیوانه، شب خوابم نبرد.
این صحنه ها کار من است، قبول دارم، دیگر نمی خواهد تمام پوشه را نشانم بدهید . هر چند تا عکس ضمیمه ی پرونده کرده اید قبول دارم. کاغذ بیاورید تا امضا کنم . اگر خواستید انگشت می زنم که تمام این صحنه های اجرا شده ایده ی من بوده . اما نمی فهم چرا شما شاخ نبات را از من می خواهید؟ مجموعه ی داستان جشن همگانی شامل شانزده داستان کوتاه از مجید قیصری است، داستان هایی با مضمون های متنوع. این نویسنده سوژه های دینی، اسطوره ها، باورهای بومی ایرانی و مسائل اجتماعی را دستمایه قرار داده و مواجهه ی انسان سنتی با موقعیت هایی ویژه در جهان مدرن را ترسیم کرده است.
همه ی داستان نویسان و نیز همه ی جبهه رفته ها حق دارند که از جنگ بنویسند. با این همه ، آن که هم داستان نوسی را بلد است و هم خاطره و درد جنگ را به غنیمت آورده است ، برای آفرینش ادبیات جنگ اهلیت بیش تری دارد احمد دهقان یکی از این شمار است . رمان ، "سفر به گرای 270 درجه " (1375) یکی از آثاری بود که جایزه ی 20 سال داستان نویسی پس از انقلاب را از آن خود کرد. "من قاتل پسرتان هستم " نیز، روایت های نویسنده از روزگار دلاوری ها و مظلومیت های هم رزمان اوست .
«مومو» همچنین به عنوان آقایان خاکستری یا مردان خاکستری شناخته می شود ، یک رمان فانتزی از مایکل انده است که در سال 1973 منتشر شد. این داستان در مورد مفهوم زمان و نحوه استفاده آن توسط انسان ها در جوامع مدرن است. این کتاب در سال 1974 برنده Deutscher Jugendliteraturpreis شد. در خرابه های یک آمفی تئاتر درست در خارج از یک شهر بی نام ، مومو زندگی می کند. یک دختر کوچک و مرموز. او بی سواد است و نمی تواند حساب کند و نمی داند چند سال دارد. وقتی از او سوال شد ، او پاسخ می دهد ، "تا آنجا که من به یاد می آورم ، من همیشه آنجا بوده ام." او در محله قابل توجه است زیرا توانایی فوق العاده گوش دادن دارد . او به سادگی در کنار مردم و گوش دادن به آنها می تواند به آنها کمک کند تا پاسخ مشکلات خود را پیدا کنند. توصیه هایی که به مردم می شود "برو مومو رو ببین!" تبدیل به یک عبارت خانگی شده است و مومو دوستان زیادی را پیدا می کند. این جو دلپذیر با ورود مردان ناشناس از بین می رود.این افراد عجیب که به شکل مردان خاکستری ، پوست خاکستری و کچلی ظاهر می شوند ، خود را به عنوان نماینده بانک Timesavings معرفی می کنند و ایده "صرفه جویی در زمان" را در میان مردم ترویج می دهند: ظاهرا می توان زمان را به بانک سپرده. پس از مواجهه با مردان خاکستری ، مردم مجبور می شوند که همه چیزهای دلپذیر خود را فراموش کنند. به تدریج نفوذ شوم مردان خاکستری بر کل شهر تأثیر می گذارد: زندگی عقیم می شود. از همه چیزهایی که اتلاف وقت در نظر گرفته به حساب می آیند محروم می شوند. مانند فعالیت های اجتماعی ، تفریح ، هنر ، تخیل یا خواب. ساختمانها و لباس ها برای همه دقیقا یکسان ساخته می شوند و ریتم زندگی سریع می شود....