ساحل تهران مجموعهی پنج داستان کوتاه از مجید قیصری است. کودک جنگ و شهر عناصر مشترک این مجموعهاند. مجید قیصری، داستاننویس بنام ایرانی، کلکسیونی از چند داستان را که در سالهای متفاوت نوشته است، در این مجموعه گرد هم آورده. جنگ، خاطرهی جنگ و موضوعات اجتماعی از درونمایههای اصلی این مجموعه به حساب میآیند. قیصری در داستان «ساحل تهران» از ماجرای پسربچهای میگوید که همراه با یک راننده به جایی عجیب در جنوبشرقی تهران میرود تا مرغهای دریایی را ببیند. همه میدانیم که تهران ساحل ندارد، اما آیا واقعاً همینطور است؟
آرتورو باندینی راهی طولانی آمده، جاهای مختلفی کار کرده، سرخورده شده، عشق ورزیده، قلدری کرده، لاف زده. او از کلورادو راه افتاد و به لسآنجلس رسید؛ به سرزمین رویاهایش. در مسافرخانهای اتاقی گرفته، در بانکرهیل لسآنجلس. دنبال کار میگردد و کاری هم پیدا میکند که ربطی به کتاب و نویسندگی دارد. منتها روح آرتورو آرام و قرار ندارد؛ شهرت میخواهد و دیدهشدن و پذیرفتهشدن. آرتورو درآمد دارد و برای خودش ولخرجی هم میکند. رابطهی عاشقانهای به هم میزند و زنان را یاد میگیرد. او از لسآنجلس میخواهد تکهای از خودش را به او بدهد، به رویش آغوش بگشاید، بگذارد با پاهایش خیابانهای شهر را بگردد و دوستش داشته باشد. آرتورو که مثل خالقش، جان فانته، از خانوادهای با ریشههای ایتالیایی از کلورادو آمده، فقر را چشیده، به خانه و کاشانه پشت کرده، دست از ایمان کشیده، فقط به یک امید: روزی نویسندهای بزرگ خواهم شد. موفقیت و درخشش آرتورو هم قریبالوقوع است و هم نامحتمل: بازهم درست مثل خالقش. فانته پسر وفادار محلهی بانکرهیل بوده: قهرمانش را از ایالتی دیگر به این محله فرستاده و از آرزوها و خیالها و جاهطلبیهای او و مهاجران دیگر گفته. فانته با قطبنمای نبوغ خود، مثل قصهگویی رویابین، پرواز آرتورو را به تصویر کشیده: از خانه تا هالیوود. آرتورو، راحت از درآمد و شهرت، مدتی به هر چه آسان است، رضایت میدهد و راهش را انگار گم میکند؛ اما سرانجام از پس سالهای سخت و سرد زندگی، صدایش را، جایش را در جهان، بازمییابد. جالب اینکه سرنوشتی کمابیش مشابه، با چند دهه وقفه، نصیب جان فانتهی عزیز میشود: او، کور از بیماری دیابت، تنها دو سال پیش از مرگ، ماجرای بانکرهیل و رویاهایش را به همسرش جویس دیکته کرد و سرانجام، پس از مرگ، صدایش در جهان ادبیات پیچید و ماند. امروز اثری از بانکرهیل در لسآنجلس باقی نمانده؛ محله را در دههی 1980 کوبیدند و رویش برج و آسمانخراش ساختند. این محله از سال 1867 اولین آجرش را دو مهاجر فرانسوی و کانادایی چیدند و زمانی مرز میان مرکز شهر لسآنجلس و نیمهی غربی شهر بود. آرتورو باندینی در سالهای درخشان بانکرهیل آنجا خانه گرفت. از آرزوها و امیدها گفت و زندگی خودش و دیگران داستان را ماندگار کرد. امروز هم گرچه خانهها و بارها و مسافرخانههای قرن نوزدهمی بانکرهیل با خاک یکسان شدهاند، هنوز میشود صدای آرتورو را شنید؛ او زنده است و گلهگذاریهایش هنوز، مرتبط. فانته «رویاهای بانکرهیل» را با سادگی فریبندهای روایت میکند. احساسات ما مدتی است درگیر آرتورو و شیفتگیهای روحش شده و حالا، در این چهارمین و آخرین کتاب از چهارگانهی باندینی، با هر قدمی که برمیدارد و با هر کلامی که میگوید، خود را آنجا حیّ و حاضر میبینیم. آرتورو بزرگ شده، سنش دستکم بالاتر رفته؛ اما پرشهای ذهنی، گفتوگوهای درونی و ایدهآلگراییاش همچنان هست. جان فانته نویسندهای بزرگ بود، گرچه در زمان حیات چندان شناخته و پذیرفته نشد و بزرگ هم خواهد ماند. بسیاری از نامهای درخشان ادبیات، ازجمله چارلز بوکفسکی بینظیر، فانته را از صاحبان سبک رمان لسآنجلسی دانستهاند. در سال 2009، شورای شهر لسآنجلس میدانی در تقاطع خیابان پنجم و گرند اونیو به نام جان فانته نامگذاری کرد. نقطهای هیجانانگیز بر نقشهی شهر و مختصات تاریخ ادبیات: نزدیک کتابخانهای که بوکفسکی از غبار بپرس را خواند و فانته را بازکشف کرد؛ نزدیک محلهی نابودشدهی بانکرهیل که زمانی پناهگاه جان و آرتورو بود.
کتاب جنوب بدون شمال نوشته چارلز بوکوفسکی است. نویسنده خصلت هنجار شکنی و نوشتن به سبک رئالیسم کثیف را به او نسبت دادهاند، در مجموعه داستان جنوب بدون شمال – داستانهای زندگی مدفون نیز مانند سایر آثارش به زندگی طبقهی فقیر افراد حاشیهای جامعه، بیکاری، میخوارگی و روابط اجتماعی آدمها در آمریکا میپردازد. این مجموعه داستان را شهرزاد لولاچی ترجمه کرده و نشر افق آن را منتشر کرده است بوکوفسکی (۱۹۲۰- ۱۹۹۴) بیش از چهل و پنج عنوان کتاب شعر، رمان و مجموعه داستان به چاپ رساند. او از معروفترین نویسندگان و شاعران معاصر آمریکاست.
نویسنده: ماریو پوزو مترجم: حبیب الله شهبازی انتشارات: افق
آخرین تلاشهای کلریکوزیو بزرگ خاندانی مافیایی، به رسمی و قانونی کردن فعالیتهای خانوادهاش معطوف شده بود. 25 سال بعد نوهاش دانته و برادرزادهاش کراسیفیسکو (کراس) پا به دنیای قدرت گذاشته بودند. خان که 18 سال از پدرخواندگیاش میگذشت کمکم در آستانهی بازنشستگی قرار میگرفت. کراس ثروت زیادی را در کازینوی لاس وگاس جمع کرده بود و قصد داشت که در آیندهای نزدیک به قدرت اول خاندان تبدیل شود. با این حال، زمانیکه از کشتن دوست قدیمی خود سرباز میزند، از خاندان اخراج میشود و دانته به عنوان تنها قدرت باقیمانده شناخته میشود. میل شدید دانته به پدرخواندگی و قدرتمند شدن، باعث میشود تا او تصمیم به قتل بزرگان بگیرد و تمام موانع را از سر راه خود بردارد. دانته تصمیم به قتل پدر کراس میگیرد و پس از مدتی کراس متوجه میشود که خود او نیز در لیست سیاه قرار گرفته است لذا نقشهای طراحی میکند تا دانته را در مخمصه بیندازد ...
کتاب شماس شامی نوشتهی مجید قیصری در سال 1387 منتشر شد که روایت تاریخی واقعهی عاشورا در قالب داستان است. این کتاب با نگاه نو اثر برجستهای در میان رمانهای تاریخی است زیرا با زاویه دید متفاوت از سایر آثار بیان شده است. کتاب شماس شامی از زبان یک غیر مسلمان مطرح میشود و همین موضوع باعث شده کتاب بدون هیچ جانبداری مسائل پس از حماسهی عاشورا را بیان کند. این کتاب روایت داستانی مربوط به سال 61 هجری قمری است که طی بیست و هشت فصل کوتاه و روان بازگو میشود. «قاسمعلی فراست» نویسندهی ادبیات جنگ کتاب شماس شامی را تحسین کرده و آن را جزو انگشت شمار کارهای خوب و جذاب درباره حواشی عاشورا دانسته است.
در کتاب رضا امیرخانی شخصیت اصلی داستان مردی است به نام قیدار که نامش برگرفته از اسم فرزند حضرت اسماعیل است. تمام داستان حول شخصیت او تعریف می شود و هر گونه فضایل مثبت اخلاقی اعم از: رفاقت، لوطیگری، مروت، مرام، محبت و انسانیت را در خود دارد. قهرمان داستان با همان چهره آشنا داش مشدیهای، صاحب بزرگترین گاراژ باربری تهران و مردی ثروتمند است. در همان نخستین جملات کتاب، نویسنده در صدد آن است که به قهرمان اصلی کتاب نقشی پیامبر گونه دهد که جوانمردی راه و پیشه زندگی اوست. به علاوه، نویسنده در کنار این خصوصایت اخلاقی، سعی در این دارد که شخصیت اصلی داستان را با مذهب و عرفان نیز پیوند دهد. پیش از این چنین رویکردی در دیگر لوطی های مشهور ادبیات (داش اکل) یا سینما دیده نمیشد.