جستجو
منو بستن

نامه های سیمین و جلال آل احمد(کتاب دوم بخش دوم)

تولید کننده: نیلوفر
می دانی چطوری است سیمین جان؟ از کاغذهایت- گرچه چیزی نمی نویسی- پیداست که تو هم حال مرا داری، ولی این هم هست که برای غصه های تو مفری و یا مفرهایی هم هست که جلب توجهت را می کند و نمی گذارد زیاد ناراحت باشی. و اینقدر دیدنی هست که خیلی چیزها را از یادت می برد. از کاغذها پیداست. خودت نوشته بودی که حالت «بهتر از آن است که متوقع بودی.» بدان که بهتر هم خواهد شد. اگر به مناسبتی، دو سطر یاد هندوستان بی بو و بی خاصیت من می افتی، دو سطر بعد مشاهدات جالب خودت را می نویسی. و همین انصراف خاطر اجباری خودش بزرگ ترین کمک ها را به تو می تواند بکند... هیچ می دانی که یک همچه سفری تو را چقدر کامل خواهد کرد؟ من بدبخت که اینجا بالاخره ماندنی شدم ولی اصلا تو بگذار چشم هایت از دنیا پر بشود. آدم ها هر چه بیشتر ببیند و بیشتر بشنود و بیشتر تجربه کند، بیشتر عمر کرده است.
قابلیت دسترسی: ناموجود
140,000 تومان
ارسال به
*
*
Shipping Method
نام
تخمین زمان ارسال
مبلغ
گزینه حمل و نقلی تعیین نشده است

جلال عزیزم، اکنون دیگر غربت را کاملا حس می کنم. آن شب که از لندن برایت نامه نوشتم تا دو بعد از نصف شب حرکت نکردیم و در فرودگاه چرت زدیم و وقتی طیاره راه افتاد ساعت سه بعد از نصف شب بود. از لندن حرکت کردیم و من در طیاره خوابیدم تا صبح ساعت هفت که وارد گاندرا شدیم. این یک جزیره انگلیسی گویا متعلق به کانادا باشد جزیره ای کثیف و شلوغ و بدهوا - آنجا بار انداختیم و معلوم شد که هوای اقیانوس طوفانی است و امکان ندارد طیاره راه بیفتد. بنا شد طیاره از راه دیگر یعنی از راه بوستون برود. آنجا دیگر بدبختی واقعی ما شروع شد زیرا هفده ساعت تمام در طیاره بودیم و واقعا حال همگی به هم خورد و مخصوصا حال من که خیلی بد شد. اقیانوس طوفانی بود و طیاره مدام بالا و پایین می رفت و بم بم صدایی می داد که هنوز در گوشم است. حتی نیم تنه های نجات یعنی life jacket هم به ما دادند که اگر اوضاع وخیم شد. آن ها را بپوشیم و از طیاره پایین بپریم. خلاصه، این ها دوزوکلک های انگلیس هاست و مسافر کنار من می گفت اگر یک آمریکایی هوانورد بود هرگز این طور مردم را نمی ترسانید. باری؛ به ساعت نیویورک چهار بعدازظهر وارد فرودگاه شدیم. آنجا یک ساعت تشریفات گمرکی طول کشید و دو نفر از موسسه «راهنمایی محصلین غریب» جلوی من آمدند. البته حال من خیلی خراب بود و آن ها راهنمایی های لازمه را کردند و رفتند. من هم سوار تاکسی شدم و به آدرسی که به من داده بودند رفتم. این را بگویم که در فرودگاه هشت دلار از من پول گرفتند، نفهمیدم به چه مناسبت و اوقاتم تلخ شد. وقتی به education international institute رسیدم بسته شده بود، چون ساعت پنج و نیم بود و من حیران بودم که چه کنم. دربان موسسه را صدا کردم و او هم حیران بود که چه کند؟ عاقبت به خانه بین المللی تلفن کردیم و اطاقی گرفتیم. معلوم شد بیچاره ها وقتی از آمدن من مأیوس شده اند (چون طیاره هشت ساعت تأخیر داشت) خودشان برایم اطاقی در نظر گرفته اند. خلاصه، آنجا منتظرم بودند و با تاکسی که دو دلار گرفت. به آنجا نقل مکان کردم.

مشخصات محصولات
پدید آورندهمسعود جعفری جزی
تعداد صفحات428
سال انتشار1399
شمارگان550
نوبت چاپدوم
قطع کتابرقعی
شابک9789644482731
نوع جلدشومیز
0.0 0
نقد و بررسی خود را بنویسید بستن
*
*
  • بد
  • عالی
*
*
*