داستان در همدان سالهای جنگ میگذرد. شهری که زیر بارش موشکهای صدام به سختی نفس میکشد. مخصوصا وقتی انبار نفت را هدف قرار میدهند و صبح که مردم از خواب بیدار میشوند روی همه چیز را قشری از خاکستر گرفته. چاپ پنجم رمان آواز بلند با ظاهری جدید عرضه شد.
این رمان، روایت گر استعفا و تبعید رضاشاه پهلوی به خارج از کشور است، زمانی که کشور در اشغال متفقین قرار دارد. در آن هنگام پهلوی دوم با خانواده سلطنتی به شهرهای ایران از جمله تهران، اصفهان، یزد، بندرعباس سفر می کند و در این سفر چند نوجوان با آنان دیدار می کنند. نویسنده با نگارش «باغ خرمالو»، در حقیقت شخصیت شکست خورده یک دیکتاتور را به تصویر کشیده است. این رمان در نهمین جشنواره داستان انقلاب اثر برگزیده شده و همچنین اثر شایسته تقدیر در جشنواره قلم زرین شناخته شده بود. این رمان نوجوان در مدت زمان کوتاهی به چاپ هفتم رسیده است.
«به هم رسیدن در میانسی» روایت نوجوانی به نام «شکرا...» است که بهواسطه برادر ناتنیاش «زکریا»، ناخواسته وارد فضای مبارزات علیه رژیم پهلوی میشود و اتفاقاتی خواندنی برای او رقم میخورد. این رمان حول محور تلاش شکرا...برای نجات زکریا است که بهواسطه مبارزات انقلابی تحت تعقیب ساواک قرارگرفته است میچرخد. شکرا... عزم خود را جزم میکند تا هر طور شده مانع از دستگیری زکریا توسط ساواک شود. شکرا... در میان روایت داستان و تلاش برای سردرگم کردن مأموران در دستگیری زکریا، گهگاه نقبی به گذشته میزند و با روایت داستانی فرعی به عمق ماجرا میافزاید. رمان «به هم رسیدن در میانسی» رویهمرفته، روایت خوشخوانی از زندگی نوجوانان است با همان طنازیها و اضطراب و هوس قهرمان شدن که در «به هم رسیدن در میانسی» بهخوبی با زبان داستان عجین شده و خواننده در فرازوفرودهای آن با هم ذات پنداری باشخصیت اصلی گامی مهم در ارتباط برقرار کردن با داستان برمیدارد.
تخران مجموعه چهارده داستان کوتاه با مضامين اجتماعي، آييني و عاطفي است. انسانهاي اين داستانها اغلب از مردم عادي کوچه و بازار و از طبقه زحمتکش هستند. انسانهايي که با قرار گرفتن در موقعيتهاي گوناگون هويت اصيل خود را نشان ميدهند.
کتاب جشنن باغ صدری مجموعه داستانی است با نگاهی زنانه و روایتی شیرین که در مزکر هر داستان یک زن ایرانی در برهه های گوناگون تاریخی برای دفاع از هویت انسانی و اسلامی خود کاری قهرمانانه میکند.
دخیل هفتم از زبان مردی چهل ساله روایت می شود. پسر جوان و عاشق پیشهای به اجبار از او می خواهد که داستان عشقش را تعریف کند. راوی از دختری میگوید که سال ۵۷ عاشق هم بودند و فعالیت انقلابی میکردند و هر دو به زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری میافتادند. با پیروزی انقلاب، مرد آزاد میشود ولی فاطمه گم میشود و کسی از او خبری ندارد. فاطمه برادری مبارز داشت که پس از آزادی راوی به او شک کرد که نکند او خواهرش را لو داده و به همین خاطر توانسته است از آن زندان فرار کند؟ راوی برای همیشه با برادر فاطمه قطع رابطه میکند.
مجموعه داستان در آفریقا همه چیز سیاه است 4 داستان کوتاه درباره جنگ ایران و عراق را در برمیگیرد. نکته بسیار جالب این مجموعه آن است که 3 داستان از زبان شخصیتهای عراقی روایت میشوند.
کتاب حاضر، با هدف بیان شجاعت ها و دلاورمردی های رزمندگان دوران دفاع مقدس و ذکر بخش هایی از واقعیت ها، سختی ها و تلخی های گزنده جنگ تدوین شده است. «اویس» جوان که پدر خود را در هنگام درگیری با "جنگلی های کمونیست" از دست داده، برای خدمت به میهن و گرفتن انتقام خون پدر، راهی «کردستان » شده و به جنگ با ضد انقلاب منطقه می پردازد. مدت ها بعد او را در حالی که موج انفجار و صحنه های دلخراش، روح و جسمش را تحت تأثیر سوء قرار داده به خانه بازمی گردانند. «اویس»، روزهایش را با مرور چندباره خاطراتش از زمان شهادت پدر تا هنگام بازگشت به خانه می گذراند و در این بین به این باور رسیده که برادری داشته به نام «سیف الله» که نمونه رشادت، ایمان، شجاعت و دلاوری بوده و در تمام مراحل جنگ او را همراهی می کرده تا روزی که خود را در «کردستان» سپر بلای یاران کرده و به شهادت می رسد. اطرافیان «اویس» نگران او هستند اما او در توهمات و تخیلات خویش غرق شده و با یاد همرزمان و «سیف الله» دلخوش است.
کتاب «ریحانهایی که مادرم دوست داشت»، مجموعه داستانهای خیلی کوتاه اما پیوسته ای درباره جنگ به قلم سید اکبر میر جعفری است. این کتاب با عنوان فرعی «جنگ نوشت» در آخرین روزهای سال 94 توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. کتاب «ریحانهایی که مادرم دوست داشت»، شامل 52 داستان- خاطره هستند که این داستانها تماما تجربیات شخصی نویسنده است. میرجعفری در این داستانها سعی کرده است نوشتههایش نه چندان طولانی باشند که حوصله خواننده را سر ببرد و نه آن قدر کوتاه که از بیان ماجرا درماند.
میرجعفری این «زندگی نوشت» را در پنج فصل نوشته است. کتاب با فصلِ «آبادی» و از روزهای کودکی او و خانهای در معینآبادِ زواره واقع در شهرستان اردستانِ استان اصفهان آغاز میشود. خانهای در حاشیۀ کویری کمآب با طوفانهای بنیانکن و ریگهای روان، و زیستِ نویسندهای که کودکیاش با آخرین رمقهای قنات مصادف شده بود و حال از خود میپرسد: «قنات در کویر با چه چیز در بدن ما شبیه است؟ خون؟ نَفَس؟ روح؟ کدامیک از اینها وقتی دستکاری میشوند، ما ظاهرا زندهایم اما جور دیگری شدهایم؟»