مصطفی مستور در ابتدای کتاب چنین نگاشته است : – این گزارش دست کم برای من – گواه روشنی است بر این حقیقت ناب – که برخی چیزها را نمیتوان با کلمات اندازه گرفت، – نه به این خاطر که آن چیز ژرف و بزرگ یا دشوار و پیچیده است، – بلکه – خیلی ساده – به این دلیل که آن چیز یا بی نهایت ساده و روشن است – یا بی نهایت پاک و معصوم.
سه گزارش کوتاه دربارهی نوید و نگار رمانی از نویسنده معاصر ایرانی، مصطفی مستور است که همزمان در ایران و ایتالیا منتشر شده است. مستور در این اثر داستانی درباره سه روز از زندگی یک خواهر و برادر میگوید. شخصیت نگار داستان، پیشتر در یکی از اپیزودهای رمان «استخوان خوک و دستهای جذامی» هم حضور داشته است. این رمان درفضای تهران امروز میگذرد و سفری به لایههای زیرین جامعه امروز پایتختنشین دارد.
یونس دانشجوی دکتری پژوهشگری علوم اجتماعی است .او دارد پایان نامهاش را درباره علت خودکشی دکتر محسن پارسا مینویسد: فیزیکدانی که خودش را از طبقه بیست و چندم یک برج پایین انداخته. در این میان، مهرداد دوست دوران دبیرستانش که عاشق دختری آمریکایی شده و برای زندگی با او به آمریکا رفته بود، بازمیگردد و در ملاقاتی که باهم دارند، میگوید که همسرش جولیا درگیر سرطان و نزدیک به مرگ است، درحالی که یک دختر چهارساله از او دارد. موضوع خودکشی محسن پارسا و مسئله مرگ همسر مهرداد، یونس را که قبلا اعتقادات دینی محکمتری داشته دچار ابهامات و پرسشهایی فلسفی درباره وجود خدا و معنای هستی میکند. این درگیریهای فلسفی و تردیدهای دینی رابطه او و نامزدش را هم تحت الشعاع قرار میدهد و در نهایت تلنگری به او میزند: «سالها منتظرت موندم. همیشه از پنجره پایین رو نگاه میکردم تا تو بیایی. تلفنها رو به امید شنیدن صدای تو جواب میدادم. وقتی صدای زنگِ در میاومد به هوای دیدن تو دَر رو باز میکردم. من هم مثل هر دختر دیگهای آرزو داشتم خوشبخت بشم و فکر میکردم با تو خوشبخت میشم اما دوست داشتن با خوشبختی فرق میکنه. یونس تو اگه خداوند رو از بین ما کنار بذاری هردو ما رو کنار گذاشتهای. من یا باید خداوند رو به خاطر تو قربانی کنم و یا به خاطر او از عشق تو بگذرم. من راه دوم رو انتخاب میکنم، یونس.»
من به داستان به عنوان یک کپی از زندگی نگاه نمی کنم . کپی کردن شکل عادی بخشی از زندگی برای من نویسنده ارزشی ندارد. داستانی که می نویسم باید جهانی تازه ، شرایطی تازه، داشته باشد. باید اشیا و رفتار اشیا شکل بدیعی به داستان بدهد. باید یک زیبایی تازه خلق کرد. زیبایی که حتما معنا دار خواهد بود . استمرار در نوشتن به منظور کشف فضا های تازه در حین نوشتن است. چرا که نوشتن کشف است. ممکن است نویسنده ای در شروع کار کلیت داستانی را در ذهنش نداشته باشد. این خصوصیت شکاف نوشتن است که اجزا و شکل و پیکره ی داستان را پیدا می کند و در نهایت ایجاد داستان بدیع می کند... همه اینها را باید به صورت یک هارمونی ایجاد کرد. در این هارمونی کلمات هر جزیی، هر تصویری و هر کلمه ای جای خودش را دارد....
"کولی کنار آتش" رمانی است تحسین شده به قلم "منیرو روانی پور"، که داستان یک زن کولی به نام "آینه" را روایت می کند. "آینه" که پایش را آن سوی مرزهای سنت قبلیه اش گذاشته و با مردی نویسنده ارتباط برقرار می کند، با خشم قبیله اش رو به رو می شود اما با وجود تمام شکنجه ها و بلاهایی که بر سرش می آورند، حاضر نمی شود بگوید با چه کسی بوده است. در نتیجه قبیله او را طرد می کند و او را که نیمه جان است همانجا رها می کند. پدرش که توان سرپیچی از قوانین قافله شان را ندارد، تنها کاری که می تواند بکند باقی گذاشتن کوزه ای پول برای "آینه" است. "آینه" با بهبود زخم هایش تصمیم می گیرد نزد مرد نویسنده بازگردد اما متوجه می شود که او مهمانی نوروزی بوده و حالا از شهر رفته است. "آینه" مدتی را به سرگردانی سپری می کند تا دست سرنوشت او را به شیراز و زنی سوخته می رساند. زن سوخته قربانی دیگری از تعصبات پوسیده است و زمانی که خودداری کرد تا گیسوان بلندش را به عنوان نذر بچینند، سزای سرکشی اش سوختن در آتش تعصب بود. دو زن در کنار هم کار می کنند تا زندگی بگذرانند اما این پایان سرگردانی های "آینه" نیست. او باز هم با زنان دیگری آشنا می شود و به جاهای دیگری می رود و در این میان، مبارزات سیاسی و فضاهای مبارزه ای نیز در کشور وجود دارد که در پس زمینه ی داستان پیش می رود. "منیرو روانی پور" در "کولی کنار آتش" ماجراهای زیادی را پیرامون فقر فرهنگی جامعه و ظلم هایی که در حق زنان صورت گرفته به همراه اعتراضاتی که علیه تبعیض و بی عدالتی انجام می گرفت، در زمینه ای از مبارزات سیاسی و دانشجویی آن دوره به تصویر کشیده است.