هنوز مثل زمین در طواف خورشیدم ولی زمین نشدم،گرد خود نچرخیدم حکایت من و باران که میگریست یکیست از آسمان به زمین کرده اند تبعیدم مرور می کنم این سالهای هجری را پر از تلاقی ماه محرم و عیدم بگو به باد که من آفتابگردانم جز آفتاب به ساز کسی نرقصیدم گل محمدی ام من،سلامم و صلوات ولی سراپا تیغم اگر بچینیدم! ستارگان سحر پیشمرگ خورشیدند ستاره سحرم پیشمرگ خورشیدم 2. ای دل تو که مستی - چه بنوشی چه ننوشی- با هر می نا پخته نبینم که بجوشی این منزل دلباز نه دزدی ست نه غصبی میراث رسیده ست به ما خانه به دوشی دلسردم و بیزار از این گرمی بازار غم های دم دستی و دلهای فروشی رفته ست ز یاد آن همه فریاد و نمانده ست جز چند اذان چند اذان در گوشی نه کفر ابوجهل و نه ایمان ابوذر ماییم و میانمایگی عصر خموشی ما شاعرکان قافیه بافیم و زبان باز در ما ندمیده ست نه دیوی نه سروشی