هنوز مثل زمین در طواف خورشیدم ولی زمین نشدم،گرد خود نچرخیدم حکایت من و باران که میگریست یکیست از آسمان به زمین کرده اند تبعیدم مرور می کنم این سالهای هجری را پر از تلاقی ماه محرم و عیدم بگو به باد که من آفتابگردانم جز آفتاب به ساز کسی نرقصیدم گل محمدی ام من،سلامم و صلوات ولی سراپا تیغم اگر بچینیدم! ستارگان سحر پیشمرگ خورشیدند ستاره سحرم پیشمرگ خورشیدم 2. ای دل تو که مستی - چه بنوشی چه ننوشی- با هر می نا پخته نبینم که بجوشی این منزل دلباز نه دزدی ست نه غصبی میراث رسیده ست به ما خانه به دوشی دلسردم و بیزار از این گرمی بازار غم های دم دستی و دلهای فروشی رفته ست ز یاد آن همه فریاد و نمانده ست جز چند اذان چند اذان در گوشی نه کفر ابوجهل و نه ایمان ابوذر ماییم و میانمایگی عصر خموشی ما شاعرکان قافیه بافیم و زبان باز در ما ندمیده ست نه دیوی نه سروشی
پیرهن گم کردهام نامِ سرودهٔ سیداحمد حسینی متخلص به شهریار است. این شاعرِ جوان در کویتهٔ پاکستان متولد شد، اما اقامتش در ایران و همزیستیاش با ساکنان شهر قم، او را به شعر و شاعری علاقهمند کرد و همزمان به دو زبان فارسی و اردو شعر سرود. کتاب «پیراهن گم کردهام» اولین مجموعهغزل احمد شهریار است که دو بخش دارد: «دیروز» و «امروز». و هر بخش شامل چندین غزل است.