همهی آنهایی که به خانهی او رفتهاند، حتماً بهیاد دارند که در کنارِ انبوه کتابهای چیدهشده در کتابخانه و پراکنده در همهجای خانه، روی میزِ وسط سالن پذیرایی، همیشه روزنامههای روز و مجلههای هفته و ماه رویهم انباشته شده بودند و محمدعلی سپانلو همیشه در حرفهایش با مهمانان نظری دربارهی «اخبار» و «تحلیلهای» نشریات داشت. چه اخبار سیاسی، چه ادبی و چه حتی حوادث. سخت درگیر خبر و تحلیل بود و این درگیری برای او، نیمی سرگرمی و نیمی رسالت مینمود، سپانلو، چنانکه بارها در گفتوگوهای مختلف گفته است، روشنفکری را در گروِ آگاهی از اوضاع جامعه میدانست، شاعران و نویسندگانی را که درگیر فقط کتابها و عوالم خودشان بودند را قبول نداشت. چنانکه میدانیم، او همواره وقتی قلم به دست میگرفت، از تاریخ نقبی به اکنونِ خودش و ما میزد و بهواسطه تاریخ، به تحلیل وقایع روز مینشست. لازمهی چنین کاری، حتماً آگاهی و شناختِ عمیق از تاریخ و درک امور زمانِ جاری است، و احوالِ روز را سپانلو از روزنامهها جویا میشد. چرا که او تا آخرین لحظهی عمر، یکسر با اینترنت زاویه داشت، شاهدمثالش تلفن همراهی که هیچوقت حاضر نشد دست بگیرد و از این ابزار جدید استفاده کند.
۱ از نخستین شماره ی «وزن دنیا» به دنبال آن بودیم که این نشریه جایگاهی باشد برای معرفی نام های کمتر آشنا و استعدادهای شعر نسل جوان تر. یکی از بحث های داغ اتاق فکر و جلسات تحریریه ی وزن دنیا این بود که با چه راهکاری میتوان بخش شعر مجله را غنی تر کرد و آن را بدل به ظرفیتی کرد برای دیده شدن چهره های تازه نفس شعر امروز ایران و مرور آثارشان. حالا در هشتمین منزل از مسیرمان بر آن شده ایم که بخشی تازه به مجله بیفزاییم و آن آرزوی اولیه را تا حدی به حقیقت نزدیک کنیم. چنین است که از این شماره بخش ثابت «هوای تازه» را در مجله خواهیم داشت که بر اساس امتیاز شعرهایی که در هر شماره به دستمان میرسد، آثار شاعری که بیشترین امتیاز را کسب کرده است، مورد تحلیل دقیق تری قرار میدهیم و از خود شاعر نیز می خواهیم بیشتر خودش را به خوانندگان مجله معرفی کند.
ویلیام بلیک؛ شاعر رومانتیک انگلستان دفتری دارد به نام «آوازهای معصومیت و تجربه». مؤلف کتاب سیری در ادبیات انگلستان دراین باره میگوید بلیک در این کتاب دو وضعیت متضاد روح انسانی را نشان داده است. ما با بینشی تخیلی از معصومیتی در این کتاب مواجهیم که تجربه ی زوال و درگیری ها و افول زندگی آن را خدشه دار می کند. اتفاقاً دنیای شعر فرخزاد هم بر همین تقابل مفهومی استوار است و این موضوع شاید بتواند مبحثی برای جستاری در ادبیات تطبیقی باشد، در ضمنِ اینکه تجربه ی بلیک با تقریباً دو قرن تأخر در ایران مکرر میشود. البته این نوع از تجربه ذیل عنوان کلی تجربه ی شاعرانه ی مدرن هم میتواند بگنجد. ...
روزگار پرتنش و فرزی شده و مصائب فراوانش هم که مدام به سمتمان گسیل میشود و فرصت تأمل و تمرکز و توقف را از ما میگیرد. طی همین یکماه و اندی که از شماره ی ششم گذشته، مرگ فرزتر از زندگی دست به کار شده و داغ رفتن مهدی اخوان لنگرودی، سیروس مشفقی و علیرضا راهب تازه است بر دلمان. دیگر آدم رویش نمیشود بگوید روحشان شاد، که هر سه غمگنانه و غریبانه رفتند در این دورانی که مرگ همه گیرتر و نزدیکتر از همیشه سایه به سایه مان می آید و حتی دشوار است رفقا جایی گرد هم آیند و در غم عزیزان سوگواری کنند. باری، این است که در چشم برهم زدنی یکسال از تأسیس نشریه گذشت و ای دل غافل! اصلاً نفهمیدیم چگونه گذشت. این شد که گفتیم در این شماره که کم وبیش همزمان با یک سالگی مجله روی پیش خان می آید حرف هایی بزنیم با شمای خواننده که تنها تکیه گاه و مایه ی امید و دلخوشی گردانندگان «وزن دنیا» هستید. پس برویم سر اصل مطلب.