همهی آنهایی که 7 اکتبر 1959 در جشنوارهی ونیز موفق به تماشای «ژنرال دلاروره» ساختهی «روبرتو روسلینی» شدند، با احساساتی گونهگون و درعینحال بهغایت ژرف، از ابتدا تا انتها با فیلم همراه بودند و بدون شک تا پایان عمر خاطرهی عظیم تماشای آن را فراموش نکردهاند. داستانی که بر پایهی مشاهدات شخصی ایندرو مونتانللی شکل گرفته بود و با همکاری جمعی که هرکدامشان وزنهای در تاریخ ادبیات و سینما هستند یعنی سرجیو آمیدی، دیهگو فابیری، روبرتو روسلینی، ویتوریو دسیکا، کارلو کارلینی، ویتوریو کارپریلی و ... تبدیل به یکی از بزرگترین فیلمهای تاریخ سینما شد. از فیلم بینهایت بزرگ و درخشان روسلینی که بگذریم، کتابی که ایندرو مونتانللی نوشته، خود به تنهایی یکی از نمونههای درخشان ترکیب خاطرهنگاری و داستان است که موجب شده ژنرال دلاروره به یکی از مثالیترین شخصیتهای تاریخ ادبیات بدل شود. بین سالهای 1939 تا 1945 که فالانژهای فاشیست موسیلینی در اتحادی ویرانگر با ارتش نازی دست به سرکوب همهی آزادیخواهان و پارتیزانهای جبههی مقاومت ایتالیا میزد، از هر ترفندی برای مهار جبههی مقاومت استفاده میشد. رمان ژنرال دلاروره دربارهی یکی از همین ترفندهاست: دزد کلّاشی اجیر میشود و برای رسوخ به هستههای مقاومت و جاسوسی از دستگیرشدگان، به زندان فرستاده میشود و این آغاز ماجراییست که نشان میدهد لحظههای بزرگ فقط مختص قهرمانان نیست و احساسات اصیل انسانی، عشق به میهن و ایمان به حقیقت، میتواند از پستی و دنائت، زیباترین و کاملترین آزادگیها را بسازد و به جهان فرورفته در کثیفترین مناسبات قدرت، جلوهای دهد که نتوان به این رویا پشت کرد که روز برخواهد آمد: پس از ظلمت، نور... .
تاریخ در این رمان بستری میشود برای روانکاوی شخصیتها. زولفو لیوانلی تمام نام اشخاص را حذف میکند و مختصاتی ورای تاریخ و جغرافیا به رمان خود میبخشد، میان تختها و گورها در سراسر جهان.
کتاب خاطرات خانه ارواح، رمانی نوشته ی فئودور داستایفسکی است که اولین بار در سال 1862 منتشر شد. فئودور داستایفسکی به خاطر عضویت در گروهی مخفی از آرمان گرایان، در سال 1849 بازداشت و به یکی از اروگاه های کار در سیبری تبعید شد. این تبعید که مشکلات روحی و جسمانی زیادی را برای داستایفسکی به وجود آورد، مایه ی الهام او برای خلق رمان خاطرات خانه ارواح گردید. داستان این رمان توسط مردی روایت می شود که به خاطر قتل همسرش به ده سال زندان محکوم شده است. داستایفسکی در این کتاب به شکلی روشن و ملموس، شایط جهنم گونه ی زندان را به تصویر می کشد: بی رحمی نگهبانانی که عاشق اذیت و آزار زندانیان هستند؛ شرارت زندانیانی که از کشتن کودکان لذت می برند؛ و رنج کشیدن انسان هایی نجیب به خاطر تحقیر و بدرفتاری.
عروسک برای بچه ها بازیچۀ بی جانی نیست. عروسک در خیال بچه ها جان می گیرد و با آن ها زندگی می کند. اما یک عروسک چگونه جهان را می بیند؟ فرانتس کافکا روزی در پارکی دختربچۀ گریانی را می بیند که عروسکش را گم کرده است. او تصمیم می گیرد به دخترک کمک کند. نویسندۀ مسخ، حکم، امریکا و بسیاری دیگر از آثار مطرح قرن بیستم، قلم به دست می گیرد و از چشم یک عروسک به جهان می نگرد، عروسکی که به سفری دور و دراز رفته است. گرت اشنایدر، نویسندۀ آلمانی، در این رمان پرطرفدار و تحسین شده، هم ما را با زندگی و زمانه و آثار کافکا آشنا و هم با پایانی حیرت انگیز غافلگیرمان می کند.
در داستان گوبسک به زندگی دختر بیبندوبار باباگوریو و حواشی آن سرک میکشیم، همان باباگورویویی که خود سرگذشتی دارد و یکی از رمانهای مجموعۀ عظیم کمدی انسانی به سوانح او اختصاص یافته است. اما این رمان بالزاک درواقع بهتمامی سرگذشتنامۀ کنتس دو رستو و پسر جوان فقیر اما لایق او نیست که ثروت پدریاش را مادر بیبندوبارش بر باد میدهد. شخصیت اصلی این داستان آمیخته به فسون و فسانه پیرمرد عجیب و غریب و رباخواریست به نام گوبسک، که پدر ارنست پیش از مرگ همۀ داراییاش را بدو وامیگذارد، بدین قرار مکتوب که وقتی پسرش به سن بلوغ رسید آن دارایی را بدو منتقل کند. اما ماجرا پیچ و تابی مییابد و دارایی به ارنست منتقل نمیشود و او در فقر گرفتار میشود، و ما در حالی با او آشنا میشویم که دختر ویکنتس دو گرانیلو بدو دل باخته است. اکنون راوی داستان، درویل، وکیل و دوست خانوادگی ویکنتس، داستانی را حکایت میکند که عمیقا از شخصیت مخوف گوبسک سرشار است: پیرمردی که رباخواری را از باب لذت فکری پیشۀ خود کرده است، نه از باب ثروتاندوزی صرف. گوبسک از حیث شهرت به خساست سرشناستر از باباگراندۀ اوژنی گرانده نیست، اما بیشک خسیسیست اصیلتر و به لحاظ درونی غنیتر که قواعد خاص خود را با منتهای وسواس و دقت رعایت میکند و رباخواری را به مرتبۀ هنر برمیکشد.
مزدک اصلاح گری اجتماعی در زمان پادشاهی سلسله ی ساسانی بر ایران است. او در دوره ی پادشاهی قباد یکم از شاهان ساسانی فرقه ای تحت تاثیر باور های مذهبی مانی بنیان نهاد و به تبلیغ آن پرداخت. زمانه ی که مزدک در آن زندگی می کرد با بحران های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بسیاری عجین شده بود به همین دلیل قدرت و تسلط شاه ساسانی بر روی اشراف و روحانیون کم شده بود. مزدک توانست با همراهی و اتحاد با قباد با آزادی دست به تبلیغ آیین خود بزند و گستره ی این مذهب را تا عربستان امروزی برساند. پس از پادشاهی قباد به دلیل از دست رفتن حمایت شاه ساسانی از مزدکیان و دلایل دیگر تاریخی که به تفصیل در کتاب مورد بررسی قرار گرفته اند قتل عام و حذف گسترده ی مزدکیان از سوی خسرو یکم آغاز شد. اگرچه این نابودی در نهایت منجر به ایجاد جنبش های جدید تاریخی شد اما شخصیت و طرز فکر مزدک در طول تاریخ همیشه مرجع مناقشه برای گروه های مختلف بوده است. کتاب مزدک