داستانهای «هزار و یک شب» را عبداللطیف تسوجی تبریزی به فارسی برگرداند. این مجموعه داستان که پس از ترجمه تسوجی در دوره قاجار به «هزار و یک شب» معروف شد، پیشتر آن را با نام «هزار افسان» میشناختند. هزار و یک شب، بیگمان یکی از مهمترین کتابهای جهان است. این کتاب برای ما ایرانیان بسیار آشناست و در مخیله تاریخیمان جایگاهی مانوس، مالوف و اسرارآمیز دارد. در این که هزار و یکشب در چه زمانی و به وسیله چه کسی و در کجا نوشته شده، نظرات متفاوتی وجود دارد، اما واضح است که در این کتاب عناصر ایرانی، هندی، عربی و حتی ترکی در هم آمیخته است. علاقه مردم از هر طبقه، ملیت و زبان به هزار و یکشب باعث شد که این کتاب به بیشتر زبانهای زنده دنیا ترجمه شود. هزار و یک شب، داستان شهرزاد، دختری جوان و داناست که میکوشد بیماری روحی شهریار را برطرف کند و در این میان جان خود را نیز نجات دهد. شهریار آشفته از خیانت همسرش، به قاتل دختران دوشیزه تبدیل شده است. هر شب کارگزارانش دختری را نزد او میفرستند و در سپیدهدم دستور گردن زدن دختر صادر میشود. این قتلها همچنان ادامه دارند تا این که شهرزاد، دختر وزیر پادشاه، داوطلب ازدواج با شهریار میشود. شهرزاد هر شب قصهای برای شهریار تعریف میکند و چون شب به پایان میرسد، قصه را ناتمام رها میکند… شهرزاد میداند چگونه با بیان سلسله وقایع پشت سرهم، انتظار ایجاد کند و در ضمن، توالی حوادث نیز حفظ شود. هر شب داستان به این جمله ختم میشود: «چون قصه بدین جا رسید، بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فرو بست… ملک با خود گفت این را نمیکشم تا باقی داستان بشنوم.» بیش از نیمی از حوادث داستانها، عللی مافوق طبیعی دارند؛ از جن و پری و موجودات فرا زمینی گرفته تا طلسم و خواب و جادو. در واقع جادو و ماجراجویی دو عنصر بارز هزار و یکشب هستند، که مخاطب را به خوبی درگیر داستانها میکنند.