کنستانسیا روایت زندگی زن و مردی است که ۴۰ سال در کنار هم با عشق زندگی کردهاند، اما در دوران میانسالی با حوادثی روبهرو میشوند که مسیر زندگیشان را تغییر میدهد. داستانی هرچند کوتاه، اما بسیار پُرمفهوم و البته درک آن کمی سخت است. راوی داستان، دکتر ویتبی هال، یک پزشک امریکایی است که با همسر اندلسی خود، کنستانسیا، در شهری بهنام ساوانا واقع در جنوب امریکا زندگی میکند. محوریت داستان یک هنرپیشهی روس تبعیدشده به امریکا به نام موسیو پلوتنیکوف است و اولین پاراگراف از کتاب با جملهای از او آغاز میشود که در حقیقت ذهن مخاطب را در فضایی مابین خیال و واقعیت درگیر میکند: موسیو پلوتنیکوف، بازیگر سالخوردهی روس، روز مرگش به سراغ من آمد و گفت سالها خواهد گذشت و من روز مرگ خودم به دیدار او خواهم رفت.
آشنایی من اسکار وایلد به سالهای بس دور، به دوران دبستان باز میگردد. در آن سالها ترجمه چند نوشته او از جمله «بلبل و گل سرخ» و «مرگ نرگس» را در دفتری که خواهر بزرگم با خطی خوش برای خود ترتیب داده بود خواندم و زیبایی غمناک آن نوشتهها سخت بر ذهن کودکانه من اثر نهاد... .
دو هزار و پانصد سال از تولد تراژدی میگذرد و گزافه نیست اگر بگوییم این نوشتههای شکوهمند از دوران رنسانس به بعد از سرچشمههای اصلی ادبیات غرب و الهامبخش بسیاری از شاعران و نویسندگان و سایر هنرمندان سراسر جهان بوده است. آیسخولوس را پدر تراژدی مینامند، از آن روی که او نخستین شاعری است که با نوآوریهای خود، چه در پرداخت مضامین و شخصیتها و چه در نحوهی اجرای نمایشنامه بر صحنه، این قالب هنری را تکامل بخشید. مضمون نمایشنامههای آیسخولوس بیش از هر چیز بر رابطهی آدمی با خدایان استوار است. بسیاری از پرسشهای ازلی انسان در این نوشتهها مطرح میشود: آدمی تا چه حد مسئول کردههای خویش است و تا چه حد محکوم رای خدایان؟ آنگاه که اراده و آرزوی آدمی با خواست خدایان در تعارض میافتد چه پیش میآید؟ عدالت خدایان به چه معنی است؟ و سرنوشت آدمی آنگاه که از بسیاری قدرت و مکنت سر به طغیان برمیدارد، به کجا میکشد؟
در این مجموعه پنج نمایشنامه را که بیگمان در شمار بزرگترین دستاوردهای اوست گرد آوردهایم. هریک از این نمایشنامهها جنبهای از تفکر و دغدغههای انسانی این شاعر بزرگ را به ما نشان میدهد و در همهی آنها با شاعری آشنا میشویم که زبان شعر را تا اوجی دستنیافتنی تعالی بخشیده است.
دنیای گسترده و حیرتآور ادبیات امریکای لاتین تنها به رمانهایی که تاکنون خواندهایم و خواهیم خواند محدود نمیشود. در این منطقه از جهان داستان کوتاه از دیرباز جایگاهی والا و قابل قیاس با رمان داشته است. آنچه در این مجموعه آمده است، کیفیت استثنایی این داستانها را آشکار میکند و دریچهی دیگری است بر دنیایی که هنوز برای مبهوت کردن ما شگفتیها در آستین دارد. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه از نویسندگان امریکای لاتین است که توسط روبرتو گونسالس اچهوریا، استاد ادبیات امریکای لاتین و ادبیات تطبیقی دانشگاه ییل برای دانشگاه آکسفورد گردآوری شده است. کتاب سیر تحول داستان کوتاه امریکای لاتین را از دورهی استعمار تا دوران معاصر بر خواننده روشن میکند و هر داستان نمایندهی خوبی برای هر دوره است.
ما در این داستان به ظاهر با چهار و در اصل با دو شخصیت همراه هستیم. راوی که خواننده خود را در جایگاه او حس میکند. کونسئلو پیرزنی با رفتارها و عاداتی عجیب. شوهر مرحوم پیرزن که از طریق خاطراتش در داستان حضور دارد و آئورا، دختری زیبا با جوانی سیال. در آئورا هر چه واقعیست وهم است. گویا داستان نه در خانهای پوسیده و از یاد رفته که در جهانی دیگر در جریان است. جهانی که در آن مفهوم مرگ و زندگی، پیری و جوانی در هم آمیخته شده است. جهانی جدا از دنیای تاریک که همه هستیاش در گروی زنده ماندن آئورا ست. جهانی که در آن دغدغه انسان عشق است و نامیرایی آن، مرگی که آئورا منتظر آن است، مرگی که جاودانگی از آن آغاز میشود و دوباره متولد شدن.