جستجو
منو بستن

عاشقی به سبک ونگوگ

تولید کننده: شهرستان ادب
عاشقي به سبک ون گوگ حکایت قدیمی عشق است و فاصله و حکایت پایداری در عشق، حکایت پایداری در امانت، در مسیر، در صداقت و البته حکایت قدیمی خیانت، قتل، سوداگری، خشم، کینه و شکستن عهد و پیمان. البرز عشقش به نازلی را در تاروپود قواعد اخلاقی و باورهای محکم عشق¬های افلاطونی می¬جوید. این رمان به چاپ سوم رسیده است.
قابلیت دسترسی: موجود
100,000 تومان
با تخفیف: 80,000 تومان
i h
ارسال به
*
*
Shipping Method
نام
تخمین زمان ارسال
مبلغ
گزینه حمل و نقلی تعیین نشده است
زمان تحویل: 1-2 روز

شگفت‌زده‌ام. از خودم شگفت‌زده‌ام. گاهی آدم کاری می‌کند که از خودش شگفت‌زده می‌شود. نه این که بعدها فکر کند و شگفت‌زده شود، نه. همان موقع، در شرف رخ دادن واقعه، در خلال انجام دادن همان کار، در لحظه‌هایی که دارد همان کار را انجام می‌دهد، شگفت‌زده است. انجام می‌دهد و شگفت‌زده است؛ شگفت‌زده از کاری که اگر قرار بود و می‌خواست به آن فکر کند و نقشه‌ای برایش بکشد، هیچ وقت انجامش نمی‌داد. سگ نمی‌رفت. زُل زده بود و دم تکان می‌داد. عن‌قریب بود که پارس کند. نمی‌دانم چرا یک‌دفعه آن‌طور شده بود و چرا آن‌ها را ول کرده بود و آمده بود که من را تماشا کند و برایم دم تکان بدهد. کنارش زدم و پاورچین از لانه‌اش زده‌ام بیرون. نگاه کردم به ته باغ، به کاج‌های تهران که با هیکل سیاه و پنجه‌های سوزنی‌شان، بالای دخمه ایستاده بودند، به دخمه که نور از دهانش، تنهٔ پُر آبله و پوست سنگ‌شدهٔ کاج‌ها را روشن کرده بود. قرار من با نازلی فقط این بود که یک جایی توی حیاط خودم را قایم کنم و ببینم آقاجانش زن می‌آورد توی خانه یا نه. قرار نبود از توی عمارت سر دربیاورم. قرار نبود بعد از لانهٔ سگ بخزم توی اتاق نازلی. دسته‌کلیدش را نازلی نداد که این‌طور پاورچین و ترس‌زده از حوالی آن دخمه، از توی لانهٔ سگ، فرار کنم و بیایم توی عمارت و کلید بیندازم با دست لرزان به در و توی تاریکی نرم اتاقش، نفس‌نفس بزنم و در را از پشتم قفل کنم.

چیزی در من ریخته است که نمی‌دانم چیست. فقط یک چیز خاص نیست که در من ریخته است، خیلی چیزهاست. می‌دانم هرکدام‌شان چی هستند؛ امّا چیزهای مختلف، وقتی یک‌باره در هم شوند و با هم به سراغ آدم بیایند، ماهیت‌شان عوض می‌شود و می‌شوند یک چیز دیگر و آدم هول می‌کند. ترس به تنهایی ترس است. شگفتی به تنهایی شگفتی است. کلّه‌شقّی به تنهایی کلّه‌شقّی است. دوست داشتن به تنهایی دوست داشتن است. حالا وقتی دوست داشتن و ترس و شگفتی و کلّه‌شقّی در هم شوند، چیزی می‌شوند که تک‌تک‌شان نیستند.

توی این اتاق، نفس نازلی پیچیده است. نفسش مانده است. نفسش به تن دیوارها ریخته است. زمستان‌ها چیزی از درونش برخاسته و به شیشه‌های این پنجره‌های بزرگ نشسته و سُر خورده است و پایین آمده. بهارها پنجره‌ها را باز کرده، پرده را کنار زده و گذاشته تا باد، عطر تند طاووسی‌ها و گل‌های سفید و زرد پیچ امین‌الدّوله را بیاورد توی اتاقش. پاییزها تابلویش را گذاشته است رو به همین پنجره‌ها دوباره و آن تابلوی درهم برگ‌های قرمز درخت پَر را کشیده است با رنگ‌های گرم که انگار بهاری هنوز توی پاییزش نفس می‌کشد.

خطّ نگاه نازلی توی خطّ و نقش این تابلوها جا مانده است؛ تابلوهایی که دارد کم‌کم چشم‌هایم به ابعاد محوشان توی تاریکی ملایم اتاق عادت می‌کند. دارد رنگ‌های ناپیدای تابلوها با شکل‌های ازلی‌شان در ذهنم زنده می‌شوند. از توی تابلوها چیزی بلند می‌شود و نور می‌اندازد ته و توی روانم. تابلوها کنار تخت و گوشه و کنار دیوار به هم تکیه داده‌اند. بوی رنگ، بوی رنگ سال‌های پیش، بوی رنگ ماه‌های پیش، بوی رنگ همین چند هفته پیش، هنوز توی اتاق چرخ می‌زند. نوک قلم‌مویش را داشت فقط نشان آن انبوه اُخرایی کُپّه شده روی هم می‌داد. فقط نشان می‌داد و نمی‌گذاشت که نازکی مو به تن بوم بخورد. حتم داشتم قلم‌مویش به بوم نمی‌خورد. گفت:

- ببند در را.

مشخصات محصولات
پدید آورندهمحمد رضا شرفی خبوشان
تعداد صفحات212
سال انتشار1398
شمارگان1000
نوبت چاپچهارم
قطع کتابرقعی
شابک9786006889061
نوع جلدشومیز
0.0 0
نقد و بررسی خود را بنویسید بستن
*
*
  • بد
  • عالی
*
*
*