جستجو
منو بستن

شکستن طلسم وحشت

تولید کننده: نشر کرگدن
«شکستن طلسم وحشت» رمانی دربارهٔ یک محاکمه است. محاکمهٔ شگفت‌انگیز و پایان‌ناپذیر موجودی مهیب و دیوصفت در پوست انسان، به اسم آگوستو پینوشه. آگوستو پینوشه، دیکتاتور شیلی، کسی است که بیش از ۴۰۰۰ نفر را در دوران حکومت خود یعنی از ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۳ تا ۱ مارس ۱۹۹۰ به خاک و خون کشید و ۱۰۰۲ نفر از این قربانیان هیچ تاریخ مرگی ندارند و ناپدیدشدگانی هستندکه خانواده‌هایشان هنوز نتوانسته‌اند آن‌ها را به خاک بسپارند. در گورستان عمومی شهر سانتیاگو دیواری است که نام تمام قربانیان روی آن نوشته شده است و حتی جایی هم برای قربانیان بیشتر در نظر گرفته شده، آن‌هایی که هنوز ممکن است پیدا شوند و نامشان به این دیوار اضافه شود هرچند خیلی از خانواده‌ها هم هیچ‌گاه نام قربانیان خود را گزارش نخواهد کرد چراکه هنوز از بازگشت پینوشه‌ها واهمه دارند. آریل دورفمن، استاد بزرگ ادبیات و یک شیلیایی تبعیدی است که در این اثر از پینوشه، جنایات و محاکمه او می‌گوید. او که ده سال پس از کودتای شیلی به کشورش بازگشت خاطرات خود را از دوران محاکمه و روزهای آخر پینوشه در این کتاب نوشته است: «گذشتهٔ او و بریده‌ٔ روزنامه‌ها را بالا و پایین می‌کردم بلکه از مردی که زمام امور شیلی را به دست گرفته بود رد پایی پیدا کنم - مردی که می‌توانست بدون هیچ تکلفی بگوید که در آن کشور، بدون خبردار شدن او برگ هم به زمین نمی‌افتد. دنبال سرنخ می‌گشتم و تقریباً هیچ‌چیز دستگیرم نشد، انتظارش را نداشتم. وقتی زندگینامهٔ خودنوشتش را می‌خواندم - کودکیِ سبکبارش در دههٔ ۱۹۲۰ در بندر والپارایزو، شیطنت‌های دوران دانشجویی‌اش در دانشگاه افسری دههٔ ۱۹۳۰، سه کتاب مهجورش دربارهٔ ژئوپولتیک که در آنها حتی یک کلام حرف جنجال‌برانگیز یا موضع‌گیری سیاسی به چشم نمی‌خورد، کارنامهٔ نظامی کسالت‌بار و بی‌حادثه‌اش - نمی‌توانستم این حس را کنار بزنم که داشته پنهان می‌شده، تمام عمرش شاید حتی از خودش داشته پنهان می‌شده، از بچگی یاد گرفته که به هیچ‌کس، شاید حتی به آینهٔ روبه‌رویش یا به همسرش هم نگوید که واقعاً کیست، نگوید که روزی می‌تواند چه کسی بشود.»
قابلیت دسترسی: ناموجود
90,000 تومان
ارسال به
*
*
Shipping Method
نام
تخمین زمان ارسال
مبلغ
گزینه حمل و نقلی تعیین نشده است

«تمام اینها را در تبعید، در بوینس‌آیرس و پاریس، در آمستردام و واشنگتن، به‌دقت و تا حدی لجوجانه، ثبت و ضبط می‌کردم، انگار خودم را از این بابت که نفهمیده بودم آینده داشته چه آشی برایمان می‌پخته تنبیه می‌کردم؛ بابت بی‌عرضگی‌ام در پیش‌بینی اینکه آن دست‌ها که شمارهٔ لامونه‌دا را گرفته بودند، برای من و میهنی که انتخابش کرده بودم چه نقشه‌ای کشیده‌اند. بله، خودِ خودش بود. هرچند می‌دانستم که افراد بسیار دیگری هم بوده‌اند که باید گناهکار شناخته شوند، هرچند می‌دانستم این جنایات تنها در صورتی می‌توانسته رخ بدهد که هزاران نفر دیگر هم کمک کنند و میلیون‌ها نفر هم بی‌تفاوت به تماشا بایستند. پینوشه بود، همیشه پینوشه. چه وقتی در یک گزارش حقوق بشری خواندم که در نخستین سال دیکتاتوری، ۱۸۰ هزار نفر بدون رعایت تشریفات قانونی بازداشت شده‌اند و حدود ۹۰ درصد آنها شکنجه شده‌اند، و چه وقتی که در فرانسه به استقبال دوستم اُسکار کاسترو رفتم که پس از گذراندن دو سال در زندان، از شیلی اخراج شده بود (به‌خاطر روی صحنه بردن نمایشی دربارهٔ ناخدای یک کشتی غریق و درهم‌شکسته که در گوش خدمه‌اش زمزمه می‌کند باید زنده بمانند و به مبارزه ادامه بدهند)، و چه وقتی که باید به‌خاطر سربه‌نیست شدن مادر اُسکار به دست پلیس مخفی تسلایش می‌دادم. و چه وقتی که در این روزنامه و آن روزنامه می‌خواندم که ۲۷ درصد از جمعیت شیلی فقط به اندازهٔ ۳.۳ درصد از درآمد کشور سهم دارند و تلاش می‌کردم از این آمار خشک بی‌روح، چهرهٔ بینوایان را بیرون بکشم، چهرهٔ خانواده‌هایی را که سال‌ها در حلبی‌آبادهای سانتیاگو با آنها کار کرده بودم و حالا مجبور بودند برای زنده‌ماندن، گوشت گربه بخورند. و چه وقتی که نامه‌ای به دستم رسید و از کودکان تن‌فروشی که حالا در سطح شهر به گدایی افتاده بودند خبر داد. پینوشه، همان پینوشهٔ حرامزاده بود که مسئول بود، همیشه پینوشه بود که میان من و سرزمینی که اجازه نداشتم به آن بازگردم قد علم می‌کرد، میان همهٔ ما و زندگی‌هایی معمولی که تا قدرت در دست او بود، دیگر نمی‌توانستیم زندگی‌شان کنیم. و با وجود تمام جنبه‌های شیطانی‌ای که به دست‌ها و صدای پینوشه نسبت می‌دادم، در عین حال برایم به شکل عجیبی اثیری باقی مانده بود، فاقد هرگونه جسمانیت.»

مشخصات محصولات
پدید آورندهآریل دورفمن
تعداد صفحات194
نوبت چاپدهم
قطع کتابرقعی
شابک978-622-99507-4-6
نوع جلدشومیز
مترجمزهرا شمس
0.0 0
نقد و بررسی خود را بنویسید بستن
*
*
  • بد
  • عالی
*
*
*