منوچهر نیستانی را شاید بتوان به خاطر عدم معرفی بسزای این شاعر به نسل شاعران معاصر مخصوصا در دو دهۀ اخیر و عدم دسترسی آسان نسل ادبی امروز به کتابهای او با همۀ معروفیتش یک جزیرۀ ناشناختۀ ادبی دانست، به حدی که اگر این شاعر هم به اندازۀ شاعران هم نسل و معروف خود معرفی و شناخته می شد می توانست سهم عمده ای در جریان شعر امروز مخصوصا مسیر شعر پیشرو امروز اعم از غزل یا نیمایی و سپید داشته باشد. گمنامی و مستور ماندن شعر منوچهر نیستانی البته تا حدود زیادی هم به انزواطلبی و عزلت گزینی عمیقی که در شخصیت خود این شاعر موج می زند برمی گردد، درست مثل مرحوم نوذر پرنگ که او هم در انزوا و تنهایی نوشت و شعرش هم همچنان در تاریکی و ناشناس مانده است.
میلاد عرفانپور( -۱۳۶۷)، شاعر است. کتاب پادشهر، دغدغههای انسان دهاتی ماندهای را روایت میکند که در گیر و بند مقتضیات جامعه مدرن اسیر شده و نمیداند که با تضادها و تعارضها باید چه کند. عرفانپور این کتاب را به آنان که در شلوغیهای شهر، ایمان روستاییشان را گم نمیکنند، تقدیم کرده است. به طور کلی او در این کتاب کوچک شصت صفحهای، میانهاش با شهر خوب نیست. البته به شهری که دستاوردش مصراع چهارم و ناگوار این رباعی است: این جا دل سفرهها پر از نان و زر است آنجا جگر گرسنهها شعلهور است ای وای بر این شهر که در غربت آن همسایه ز همسایه خود بیخبر است