جستجو
منو بستن

سوره آفلین

تولید کننده: شهرستان ادب
سوره آفلین، داستان مردی است به نام خلیل حجّتی در شب ۱۲ بهمن ۵۷ در خیابان‌های پر آشوب تهران دنبال پسر گمشده‌اش اسماعیل می‌گردد و راه به راه به مردم انقلابی سفارش می‌کند که کمی آرام‌تر انقلاب کنند، اما کسی صدای او را نمی‌شنود! مسأله دیگر خلیل این است که علی رغم ناامیدی از یافتن پسرش ولی سخت معتقد است که روح الله! چون هر زمان که خیر می‌خواهد از قرآن؛ قرآن آیه لاتیأسوا من روح الله را به او می‌دهد. کتاب با خوابی عجیب شروع می‌شود، خواب دیدن کشته شدن اسماعیل در زمان ضحاک، قرار است اسماعیل را بکشند و مغز سرش را به مارهای دوش ضحاک می‌دهند. این خواب تصویری از کل داستان است، مردم می‌خواهند ضحاک را بیرون کنند برای این رهایی حاضرند هزینه‌های بسیاری دهند. در این میان اسماعیل هم می‌خواهد میان مردم باشد. اما خلیل که خواب آشفته دیده است و نگران فرزندش است که به دست مارهای ضحاک نیفتاده باشد.
قابلیت دسترسی: موجود
140,000 تومان
با تخفیف: 112,000 تومان
i h
ارسال به
*
*
Shipping Method
نام
تخمین زمان ارسال
مبلغ
گزینه حمل و نقلی تعیین نشده است
زمان تحویل: 3-5 روز

آخوند محله‌شان هم بعد از کلی مقدمه و مؤخره گفت: «تعبیر خاصی ندارد، صدقه بده. بهش توجه نکن. برای کسی هم تعریف نکن، خطر دارد! ساواک خطرناک است! تقیه کن. تو چه‌کار داری به این‌جور چیزها. روایت داریم تقیه ریشهٔ دین است.»

پیش یکی از منبری‌های معروف تهران خوابش را تعریف کرد. شیخ بی‌مقدمه زد به سینهٔ خلیل و گفت: «اضغاث است تعبیر ندارد. اضغاث احلام است آقا، اضغاث احلام بله! تو چه‌طور جرئت می‌کنی همچین مطلبی را به اعلی‌حضرت نسبت بدهی، ظلّ الله است پدر این ملت است، تنها شاه شیعه است! تو را عاق می‌کند. تو چه‌طور جرئت می‌کنی همچین مطلبی تعریف کنی؟ تو چه‌طور می‌توانی؟... نکند تو هم طرفدار آن خراب‌کارها باشی؟ تو می‌دانی شاه و فرح چه‌قدر خدمت کرده‌اند! آن وقت شاه را مثل ضحاک می‌بینی؟ برو به حرم امام رضا، توبه کن! برو برو توی شاه عبدالعظیم توبه کن! تا عاقت نکرده برو توبه کن.»

- حاج آقای اضغاث من فقط تعبیرش را پرسیدم.

- شماها خراب‌کارید! یاغی هستید یاغی هستید! می‌خواهید از لسان من علیه اعلی‌حضرت تبلیغات کنید! حاش لِلّه! هیهات... هیهات...

با بهت و خشم نگاهش کرد، زیرلب گفت: «اضغاث نادان.» حرکت کرد که برود بیرون، شیخ صدایش را بلند کرد: «به روحانیت و اعلی‌حضرت توهین می‌کنی؟ وایستا ببینم.» خلیل که شده بود گلولهٔ خشم برگشت. مشت شد، فرود آمد بر صورت شیخ، عمامه‌اش افتاد زمین. خلیل بریده‌بریده گفت: «نا... نجیب... این دفعه... می‌کشمت.» تا مردم جمع شوند به صدای، حاج آقای اضغاث. خلیل دور شده بود از آن‌جا.

بالأخره بعد از کلی پرس‌وجو، در قم به خطاط بی‌نامی رسید که می‌گفتند از شاگردان قاضی طباطبایی است هم‌درس علامه‌طباطبایی، اسم و آدرس ندارد. کارش تصحیح متون عرفانی است و کتابت اسماءُ الله. خودش می‌رود سراغ آدم‌ها. او وقتی حرف‌های خلیل را شنید گفت: «می‌خواهند پسرت را بکشند.»

خلیل گفت: «من چه‌کار کنم؟»

- اگر مقابله کنی جان خودت هم به خطر می‌افتد. سعی کن محل زندگی‌ات را تغییر دهی. سعی کن مدتی از جلوی چشمش دور باشی. سعی کن پا روی دمش نگذاری. سعی کن از آن منطقه بروی!

- کجا بروم؟

مشخصات محصولات
پدید آورندهابراهیم اکبر ی دیزگاه
تعداد صفحات271
سال انتشار1399
شمارگان1000
نوبت چاپاول
قطع کتابرقعی
شابک9786226082822
نوع جلدشومیز
0.0 0
نقد و بررسی خود را بنویسید بستن
*
*
  • بد
  • عالی
*
*
*