جستجو
منو بستن

سمرقند

تولید کننده: مروارید
امین معلوف، نویسنده لبنانی‌تبار فرانسوی، بدون اینکه به ایران سفری کرده باشد، عشق ایران را در دلش پرورده است. نتیجه این عشق، رمانی تاریخی به نام سمرقند است. او در این داستان از برخی شخصیت‌ها و جریان‌های اجتماعی و تاریخی ایران صحبت می‌کند. در ابتدا از حکومت سلجوقیان می‌گوید و فعالیت‌های سیاسی حسن صباح، رهبر شیعیان اسماعیلی که عملیات تروریستی میهن پرستانه‌ای انجام می‌دادند. و بخش دیگر به تاریخ معاصر ایران، انقلاب مشروطه، قتل ناصرالدین شاه قاجار و فداکاری‌های مردم تبریز اختصاص دارد. اما آنچه که باعث پیوند میان این دو دوران تاریخی شده است، اشعار زیبایی است که شاعر ایرانی، حکیم عمر خیام سروده است. حضور سمرقند برای دو تن از شخصیت‌های داستان که در دو دوره‌ جداگانه می‌زیستند (عمر خیام نیشابوری و بنجامین عمر لوساژ) به منزله‌ نمادِ رویایی مشترک از شهر و جهانی است که هستیِ افسانه‌ای آن بر واقعیتش برتری داشته است. بنجامین که روزنامه‌نگاری آمریکایی است به عشق رباعیات خیام به ایران سفر می‌کند و پس و کندوکاوها و کاوش بسیار دست‌نوشته‌های گرانبهایی پیدا می‌کند که می‌خواهد با خودش به آمریکا ببرد اما اتفاقی رخ می‌دهد و نوشته‌ها هرگز به مقصد نمی‌رسند...
قابلیت دسترسی: موجود
110,000 تومان
i h
ارسال به
*
*
Shipping Method
نام
تخمین زمان ارسال
مبلغ
گزینه حمل و نقلی تعیین نشده است

در ميدان توتون‌فروشان، زنی آبستن به خيام نزديک می‌شود. حجابش را پس زده و به زحمت پانزده ساله به نظر می‌رسد. بدون ادای کلمه‌ای، بدون لبخندی بر روی لبان پاکش، مشتی از بادام بوداده را که خيام چند قدم بالاتر خريده می‌ربايد. گردش کننده‌ی ما شگفت‌زده نمی‌شود. اين يک باور ديرينه در سمرقند است که وقتی يک مادر آينده در کوچه با بيگانه‌ای روبه‌رو می‌شود و از او خوشش بيايد، بايد به خودش جرأت دهد و در خوردنی او سهيم شود تا کودکش مانند او زيبا به دنيا آيد، با همان قامت بلند و چهره‌ی نجيب.

عمر درحالی‌که بقيه‌ی بادام‌ها را می‌جود، می‌ايستد و دور شدن زن ناشناس را می‌نگرد؛ تا وقتی که صدای همهمه‌ای به گوشش می‌خورد و او را به رفتن شتابزده برمی‌انگيزد. به‌زودی خودش را در ميان انبوهی مردم لگام گسيخته می‌يابد. پيرمردی با دست و پاهای اسکلت‌مانند و سر برهنه بر روی زمين افتاده است و چند تار موی سفيد آشفته روی سر بی‌مويش ديده می‌شود. فريادهای پيرمرد از خشم و ترس مبدل به هق‌هق گريه می‌شود. با چشمانش از تازه‌وارد کمک می‌طلبد.

پيرامون مرد بدبخت در حدود بيست نفر با ريش‌های پريشان و چماق‌های انتقام در دست، گرد آمده‌اند و کمی دورتر حلقه‌ای از تماشاگران خوشحال تشکيل شده است. يکی از آنان که متوجه‌ی قيافه‌ی ناراضی خيام شده است با لحنی اطمينان‌بخش به وی می‌گويد: «چيزی نيست، او کسی جز جابر دراز نيست!» عمر از جا می‌پرد، لرزشی ناشی از شرم گلويش را می‌فشارد و می‌گويد: «جابر، همنشين ابوعلی!» ابوعلی لقبی است مشهور. وقتی در بخارا، قرطبه، بلخ يا بغداد شخصی اين نام را با لحنی مؤدبانه و آشنا بر زبان می‌راند، هيچ اشتباهی درباره‌ی اين شخصيت ممکن نيست: او ابوعلی سينا است که در غرب به «آويسن» شهرت دارد.

مشخصات محصولات
پدید آورندهامین معلوف
تعداد صفحات435
سال انتشار1400
شمارگان1000
نوبت چاپاول
قطع کتابرقعی
شابک9786004367905
نوع جلدشومیز
مترجممحمد قاضی
0.0 0
نقد و بررسی خود را بنویسید بستن
*
*
  • بد
  • عالی
*
*
*