بی زمستان یعنی بهار تابستان و پاییز. بهار و نوروز برای تاجیکستان، تابستان برای اذربایجان و پاییز ازآن گرجستان است. منصور ضابطیان تجربه ی شیرین سفر خویش به این سه کشور را در بی زمستان برای عاشقان سفر به نگارش دراورده است. تصاویر نیز این سفرنامه را همراهی می کند. زمستان از این سفر بی نصیب ماند اما نام خود را بر کتاب نهاد.ضابطیان چشمان تیزبینش را همه جا گردانده است و علاوه بر کلیات سفر جزئیات زیبا و جذابی را نیز در نوشته ی خود ثبت کرده است. سفرنامه های نویسنده به مثابه رفتن به تعطیلات آخر هفته می ماند. شیرین و لذت بخشند و همانقدر که کوتاه هستند همانقدر هم دلچسب هستند. کتاب بی زمستان منصور ضابتیان به سه کشور تاجیکستان، آذربایجان و گرجستان سفر کرده که ماحصل این سفر کتابی به نام بی زمستان است نویسنده در این کتاب هر فصل را به یکی از این کشور ها مرتبط ساخته اما تنها یک فصل بود که نتوانست به سفر برود و آن هم زمستان بود بنابراین نام کتاب را بی زمستان انتخاب کرد. سفر به آذربایجان به سفارش نشنال جئوگرافی صورت گرفت بنابراین، این قسمت کتاب از لحاظ سبک نوشتن با بقیه آثار ضابتیان متفاوت است و رسمی تر و خشک تر به نظر می رسد. این کتاب برخلاف سفرنامه های دیگر، خیلی به جزئیات نپرداخته و با لحنی شیرین و دلچسب و کوتاه نوشته شده.
موکب آمستردام، خردهروایتهایی است از زائران دوردست سیدالشهدا؛ زائرانی که از اروپا به مقصد زیارت پیادهی امام حسین رهسپار شدهاند. زائرانی که امام حسین را نه در کربلا و نجف و قم و مشهد و…، بلکه در قلب اروپا یافتهاند، و دریافتهاند که عشق حسین(علیه السلام) زمین و زمان و مکان نمیشناسد و چه بخواهی و چه نخواهی عالمگیر خواهد شد. فقط باید خود را به این دریای عظیم سپرد تا به ساحل آرامش رسید. موکب آمستردام دومین گام و تلاش پس از کتاب موفق پادشاهان پیاده است که در کمتر از یکسال به چاپ پنجم رسید.
کتاب «ازدحام بوسه» اثر نرگس مقصودی برپایه ی نخستین تجربه وی از سفر پیاده روی اربعین حسینی منتشر شده است. سفری که در سال های اخیر با وجود همه گیر شدنش در میان بخشی وسیع از جامعه ایران، به دلیل تنوع در انجام و اتفاقات پیش روی آن از جذابیت زیادی برای روایت برخوردار بوده است. «ازدحام بوسه» با وجود در اختیار داشتن راوی زن، در دام سانتی مانتالیسم روایت زنانه نیفتاده است. این اثر یک روایت حس برانگیز و جالب از این رویداد را روایت کرده است. کتاب از شرح چگونگی حرکت در این مسیر برای راوی شروع می شود. از آنچه او طلبیده شدن عنوان کرده است و در ادامه شرحی است پرتعلیق از آنچه بر او برای جمع کردن اسباب و آلات سفر رفته است و فراهم کردن مقدمات مالی و غیر مالی آن. نگاه مقصودی در کتاب و برای شرح سفرش نگاهی داستانی است. گویی شرح روایی اتفاقاتی که بر او رفته و سعی کرده به آن نمک و نگاه داستانی بیاندازد و برای مخاطب روایتی جذاب تر از یک گزارش صرف از آنچه دیده است بر جای بگذارد.
در روزگاری نه چندان کهن، سفرنامهها چشم عمومی مردم برای شناخت رنگ شهرها بودند. مسافر با سفرنامهاش، که کمی از رنگ سفرش را داشت، مردم را فرا میخواند که از شهری دور یا نزدیک رنگ بگیرند. تلاش مجموعهی «تماشای شهر» یافتن رنگ چند کلانشهر است، رنگهایی که مسافران ایرانی دورهی قاجار با آنها روبهرو شدهاند. پیشتر کتاب اول این مجموعه با نام «پاریس از دور نمایان شد» منتشر شد و مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت. «قهوۂ استانبول نیکو میسوزد» جلد دوم این مجموعه است. آنچه در این کتاب دربارهی استانبول میخوانید، همهی مکتوبات مسافران نیست و با معیارهای خاص و دقیقی بخشهایی از آن گزینش شده است.
کتاب دهکده خاک بر سر که با لحنی طنز درآمیخته شده، خاطرات سفر هجده ماهه به لوزان فائضه غفارحدادی را همراه با فرزند 4 ساله و جنین در شکمش روایت میکند. طنز این کتاب به قدری در همه جای آن دیده میشود که حتی قسمتهایی که شما انتظار شوخی و لبخندی ندارید باز هم با طنزی دلنشین روبهرو میشوید و لبتان به خنده باز میشود. غفار حدادی تلاش کرده در کتاب خود صادقانه دقیقاً آن چیزی را که اتفاق افتاده بازگو کند و موارد اضافه دیگر را به روزنوشتهای خود اضافه نکند. به طور مثال اگر از چیزی آگاهی نداشته، صریح به آن اعتراف کرده و حسی که در لحظه حادثه داشته را بیان میکند. از همین رو شما احساس نمیکنید که راوی چیزی را از شما پنهان کرده است. راوی که مدام در پی یافتن جوابهای قانع کننده برای پرسشهای ذهنیاش میگردد، وقتی به بهانه مهدکودک فرزندش و یادگیری زبان، وارد مرکز زنان شهر لوزان میشود، به یک کنشگر فعال اجتماعی بدل میگردد. فائضه غفارحدادی در مقدمهای که برای کتابش نوشته این نکته را بیان کرده که: «اسم این کتاب را سفرنامه نمیگذارم. چرا که به آن نیت نوشته نشده و شبیه سفرنامههای رایج هم نیست که شاید پیش از این خواندهاید. اینها در واقع ادامه همان روزنوشتهایی هستند که از زمان دبیرستان برای دل خودم مینوشتم. همه احساسات، عواطف، مشاهدات و نتیجهگیریهای این کتاب را بعد از شش – هفت سال که از نوشتنشان گذشته، به تلنگر یکی از اساتید دنیای ادبیات به قضاوت همگانی میگذارم.»