سالها بود که فئودور میخائیلوویچ درگیر صرع بود - بیماریای که تاریخ کموبیش اثبات کرده بیماری نخبگان است انگار – پزشکان معتقد بودند رفتن به اروپای غربی میتواند کمکحال درمان نویسندهی بزرگ همهی دورانها باشد و او نیز به مانند بیماری گوشبهحرف، راهی این سفر دور اروپا شد تا شاید که درمان ممکن شود. سفر به وین، برلین، پاریس، میلان، فلورانس، لندن و ... همانا و نوشتن مجموعهای شگفت از صریحترین و شورانگیزترین یاددداشتهای سفرنامهای تاریخ نیز همان! کتاب «سفرنامهی اروپا: تأملات زمستانی بر تأثرات تابستانی» شرح و وصف داستایفسکی از دیدهها و شنیدههایش در اقصی نقاط اروپای نیمهی دوم قرن نوزدهم است، درحالیکه به طعنه در ابتدای کتاب میگوید که روسها از بس به اروپای غربی فکر کردهاند و دربارهاش خواندهاند که خیلی بیشتر از روسیه دربارهاش میدانند و نیازی به دانستههای بیشتری ندارند! این طعنهی ابتدایی در ادامهی کتاب است که رنگ و معنایش هویدا شده و داستایفسکی با شدت و صراحتی مثالی از لابهلای آنچه در سفر از سر گذرانده، حیرت و وابستگی و علقهی روسها به غرب را پیش کشیده و تازیانه میزند. نویسنده در یادداشتهای سفرنامهی اروپا به همهی نمودهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمانهاش حمله کرده و از کلیاتی همچون لیبرالیسم و سوسیالیسم گرفته تا جزئیاتی مثل خوی زنان و مردان پاریسی را زیر تیغ میبرد. با همین رویه است که این نوشتهها به سند انتقادی ارزشمندی از زندگی انسان سفیدپوست غربی قرن نوزدهمی تبدیل شدهاند و پساز قریب به دو سده همچنان خواندنیاند.