در باب تشریح حقوق و فلسفه ی آن، محمدعلی موحد یکی از اعجوبه های زمان محسوب می شود. وی با تسلط کامل به امور حقوقی ابتدا خود حق و سپس فلسفه ی آن را برای مخاطب شرح می دهد و خواننده را از مرتبه ی شناخت حقوق ذاتی و ابتدایی اش تا تعالی و تکامل اندیشه و حق و حقوق شهروندی همراهی می کند. کتاب در هوای حق و عدالت، اثر این تاریخ نگار و حقوق دان برجسته ی معاصر، بیش از همه چیز قصد آشنایی مخاطب با حقوق خود را دارد و این امر را از طریق آشناسازی خواننده با فرهنگ اروپا و خط و مشی آنان در مساله ی حقوق شهروندی محقق می سازد. مخاطب با خواندن این اثر تا حد زیادی با دیدگاه اندیشمندان بزرگ نظیر ژان ژاک روسو، کانت، جان لاک و دیگران آشنا می شود. در فصل های این کتاب با مواردی نظیر تعریف و چیستی حق، تعاریف حق و انصاف و عدالت و قانون و ارتباط آنان با هم و با دولت، تعامل سیاست و دیانت با بهره گیری از خطوط فکری ابوعلی سینا و ابن خلدون، جهان و انسان مدرن، سیر سیصد ساله ای در مفهوم حقوق طبیعی و تکامل آن به حقوق بشر، تعاملات نوین حق و قانون، دیدگاه های نو در مبحث عدالت، استفاده ی نابجا از قدرت و حکومت و زیر پا نهادن حق و سو استفاده از اختیارات، بحث جهانی حقوق بشر و بسیاری موارد دیگر سخن به میان آمده است. سرانجام برای آشنایی بیشتر مخاطب با حقوق شخصی و شهروندی، اعلامیه ی حقوق بشر و عهد و میثاق های جهانی در انتهای کتاب بیان شده است.
محتوای کتاب از زبان خانم مریم قاسمی زهد بیان می شود و به حق ایشان از امانتی که از شهید بزرگوار سیدمحمدعلی رحیمی در دل و جانشان داشتند جانانه دفاع و به درستی بیان کردند. سیر کتاب از آشنایی و سپس ازدواج و کار فرهنگی در ایران، هندوستان، افغانستان و مولتان پاکستان و شهادت شهید رحیمی را در برمی گیرد و نوع بیان و روابط مذهبی و دینی حاکم بر زندگی هیجده ساله این زوج در واقع در واقع انعکاس یک نوع سبک زندگی اسلامی را مطرح می کند که لازم است تمامی افراد علاقه مند به آشنا شدن با الگوهای زندگی قرآنی و معنوی کتاب شریف «رسول مولتان» را مطالعه کنند. به عبارت دیگر، دختران و پسران ایرانی بایستی با مطالعه این اثر با داشته ها و سرمایه های معنوی ایران اسلامی آشنا شوند. رسول مولتان، به واقع «مقتل مولتان» است، بیان مظلومیت ها و محرومیت شیعیان در خارج از ایران و مظلومیت مضاعف تر برای افرادی چون شهید رحیمی ها که در نقطه اوج گمنامی و تهمت های داخلی و تهدیدهای خارجی فی سبیل ا… برای اعتلای الله جانفشانی کرده اند و همسر بزرگوار این شهید زینب گونه از راه و هدف شهید دفاع کرده است و این اثر هم در راستای بیان اهداف راه شهید و ادامه این راه بیان شده است.
این نوشتار داستانوارهای است بر اساس زندگی تاریخی و سیاسی یک رهبر. پرداختن به زندگی آیتالله خمینی، به عنوان یکی از شخصیتهای تاثیرگذار در تاریخ معاصر، همواره مورد توجه محققان و پژوهشگران داخلی و خارجی بوده است. بیشک، پرداختن به تمام زوایای زندگی یک رهبر بزرگ دینی و سیاسی فرصت و مجالی بیشتر میطلبد. در اثر پیشِ رو، سعی شده پارهای از رخدادهای مهم تاریخی موثر در شکلگیری شخصیت آیتالله خمینی، و به تبع آن انقلاب اسلامی، مطمح نظر قرار گیرد. به منظور دورنگهداشتن خاطر مخاطبان از قرائتی خشک و صرفا تاریخی، تا حد امکان، از برخی از تکنیکهای معمول در فن زندگینامهنویسی و نیز داستان و رمان استفاده شده است. امید که مطالعۀ این اثر، به ویژه برای نسل جوان، در شناخت شخصیت تاریخی یکی از رهبران بزرگ موثر افتد.
«شکستن طلسم وحشت» رمانی دربارهٔ یک محاکمه است. محاکمهٔ شگفتانگیز و پایانناپذیر موجودی مهیب و دیوصفت در پوست انسان، به اسم آگوستو پینوشه. آگوستو پینوشه، دیکتاتور شیلی، کسی است که بیش از ۴۰۰۰ نفر را در دوران حکومت خود یعنی از ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۳ تا ۱ مارس ۱۹۹۰ به خاک و خون کشید و ۱۰۰۲ نفر از این قربانیان هیچ تاریخ مرگی ندارند و ناپدیدشدگانی هستندکه خانوادههایشان هنوز نتوانستهاند آنها را به خاک بسپارند. در گورستان عمومی شهر سانتیاگو دیواری است که نام تمام قربانیان روی آن نوشته شده است و حتی جایی هم برای قربانیان بیشتر در نظر گرفته شده، آنهایی که هنوز ممکن است پیدا شوند و نامشان به این دیوار اضافه شود هرچند خیلی از خانوادهها هم هیچگاه نام قربانیان خود را گزارش نخواهد کرد چراکه هنوز از بازگشت پینوشهها واهمه دارند. آریل دورفمن، استاد بزرگ ادبیات و یک شیلیایی تبعیدی است که در این اثر از پینوشه، جنایات و محاکمه او میگوید. او که ده سال پس از کودتای شیلی به کشورش بازگشت خاطرات خود را از دوران محاکمه و روزهای آخر پینوشه در این کتاب نوشته است: «گذشتهٔ او و بریدهٔ روزنامهها را بالا و پایین میکردم بلکه از مردی که زمام امور شیلی را به دست گرفته بود رد پایی پیدا کنم - مردی که میتوانست بدون هیچ تکلفی بگوید که در آن کشور، بدون خبردار شدن او برگ هم به زمین نمیافتد. دنبال سرنخ میگشتم و تقریباً هیچچیز دستگیرم نشد، انتظارش را نداشتم. وقتی زندگینامهٔ خودنوشتش را میخواندم - کودکیِ سبکبارش در دههٔ ۱۹۲۰ در بندر والپارایزو، شیطنتهای دوران دانشجوییاش در دانشگاه افسری دههٔ ۱۹۳۰، سه کتاب مهجورش دربارهٔ ژئوپولتیک که در آنها حتی یک کلام حرف جنجالبرانگیز یا موضعگیری سیاسی به چشم نمیخورد، کارنامهٔ نظامی کسالتبار و بیحادثهاش - نمیتوانستم این حس را کنار بزنم که داشته پنهان میشده، تمام عمرش شاید حتی از خودش داشته پنهان میشده، از بچگی یاد گرفته که به هیچکس، شاید حتی به آینهٔ روبهرویش یا به همسرش هم نگوید که واقعاً کیست، نگوید که روزی میتواند چه کسی بشود.»
همه ی ویژگی های شخصیت جذاب و وقایع زندگی پر شور و سودای کافکا در یادداشت های روزانه ای که از او بر جای مانده بازتاب یافته است . او در این یادداشت ها که بخش اصلی زندگی اش از 1910 تا 1923 را در بر می گیرد ، بسیاری از اندیشه های ادبی، قطعات کوتاه نمایشی ، رویاها و کابوس ها آغاز یا بخش هایی از داستان ها و رمان هایش را آورده و حوادث کوچک و بزرگ زندگی اش را گاه با طنزی سبکبارانه گاه با شرحی دقیق و تکان دهنده به ثبت رسانده است . آن چه بیش از هر چیز در این یادداشت ها به چشم می خورد حساسیت عمیق او در مشاهده ی زندگی و شرح شگفت انگیز لحظه های زود گذری است که جز برای نویسنده ای توانمند دست نیافتنی می نماید . خود او در یکی از یادداشت هایش گفته است :«آن چه نوشته نشده است جلوی چشم های آدم جولان می دهد » و این یادداشت ها نشان می دهد که او هر آن چه را که جلوی چشمش می آمد یا از سرش می گذشت با چه ظرافت و پشتکار کم نظیری روی کاغذ آورده است.