جستجو
منو بستن

رودین

تولید کننده: علمی فرهنگی
ماجرای این رمان در ظهری از روزهای تابستان در یکی از روستاهای کشور روسیه، خاستگاه نویسنده شروع می‌شود. رسم است که در این روستا به میزبانی یکی از زنان جوان یا میانسال مجلسی برگزار شود. مهمانان این مجلس اغلب اشراف زادگان، افراد تحصیل کرده و کسانی‌اند که از مقام و منزلت بالایی برخوردارند و درباره مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... به بحث می‌نشینند. رودین (Rudin) شخصیت اصلی این کتاب نام جوانی است تحصیل کرده، خوش سیما، با استعداد و ماهر در فنون سخنوری و دقیقا همین ویژگی‌ها باعث می‌شود پایش به یکی از محافل اشراف زادگان گشوده شود، با آن‌ها به گفت و گو بنشیند و در تمام بحث‌ها پیروز شود. این اتفاق سبب می‌شود بیوه زنی اشرافی با سه فرزند، رودین را در خانه‌اش بپذیرد و او را سکنی دهد. اما رودین حین مدت زمانی که درخانه این زن است درگیر ماجرایی عاشقانه می‌شود که جنبه‌هایی دیگر از شخصیت او را که کاملا برخلاف آن چه که تا پیش از این از او دیده می‌شد، به نمایش می‌گذراد.
قابلیت دسترسی: ناموجود
20,000 تومان
ارسال به
*
*
Shipping Method
نام
تخمین زمان ارسال
مبلغ
گزینه حمل و نقلی تعیین نشده است
زمان تحویل: 3-5 روز

پیگاسوف باز با صداى نازک و تودماغى پرسید: «اجازه مى‌فرمایید بپرسم این آشناى شما، آقاى بارون موفل... مثل این‌که باید این‌طور ایشان را نام ببرم؟ نه؟»
«درست است.»
«آقاى بارون موفل کارشناس اقتصاد سیاسى است یا این‌که همین‌طور ساعات فراغتى را که بعد از تفریحات در میان طبقات عالیه و ساعات کارشان باقى مى‌ماند صرف این کار مى‌کند؟»
رودین خیره به پیگاسوف نگاه کرد، اندکى سرخ شد و جواب داد: «بارون از سر تفنن به این کار مى‌پردازد. ولى در مقاله‌ى او مطالب منصفانه و دقیق بسیارى به چشم مى‌خورد.»
«من چون از مفاد آن اطلاعى ندارم نمى‌توانم اظهار نظر کنم... ولى جسارت کرده مى‌پرسم حتما نوشته‌ى دوست شما بیش‌تر حاوى بحث‌هاى کلى است نه واقعیات ملموس؟»
«در آن هم واقعیات هست و هم مباحثى که متکى بر واقعیات است.»
«پس این‌طور، پس این‌طور. عرض کنم، به عقیده‌ى من و... بنده گاهى هم مى‌توانم در موقع خودش حرف خودم را بزنم. من سه سال در دِرپت جان کنده‌ام... به عقیده‌ى من، همه‌ى این چیزهایى که بحث‌هاى کلى، فرضیه، سیستم... نامیده مى‌شوند مرا ببخشید که شهرستانى‌ام و حقایق را صریح توى چشم مى‌گویم به هیچ دردى نمى‌خورند. تمام این‌ها فضل‌فروشى و فقط براى تحمیق مردم است. آقایان، صاف و پوست‌کنده حقایق را به ما بگویید و بقیه‌اش مال خودتان.»
رودین گفت: «واقعا همین‌طور است! ولى خوب، معناى حقایق را هم باید گفت.»
پیگاسوف ادامه داد: «بحث‌هاى کلى! این بحث‌هاى کلى قاتل مطالعات و نتیجه‌گیرى‌هاى من هستند! تماما هم بر اساس به‌اصطلاح معتقدات نهاده شده‌اند. هر کسى از معتقدات خودش دم مى‌زند و خواستار آن است که دیگران به آن‌ها احترام بگذارند. هاى و هوى درباره‌ى آن‌ها راه مى‌اندازد! آخ!»
پیگاسوف مشت گره‌کرده‌اش را در هوا تکان داد. پاندالفسکى خندید.
رودین گفت: «بسیار خوب! معلوم مى‌شود که به نظر شما اصولاً معتقداتى وجود ندارد.»
«نه، وجود ندارد.»
«شما به این نظر خودتان عقیده دارید؟»
«بله.»
«پس چطور مى‌فرمایید معتقداتى نیست؟ بفرمایید، همین یکى خودش دلیل بر این است که معتقداتى هست...» همه زدند زیر خنده و به هم نگاه کردند.
پیگاسوف دوباره شروع به صحبت کرد و گفت: «مع‌هذا اجازه بفرمایید، اجازه بفرمایید...» ولى داریا مجال نداد و کف‌زنان بانگ زد: «آفرین! آفرین! پیگاسوف شکست خورد، دیگر شکست خورد.» و خیلى آهسته کلاه را از دست رودین بیرون کشید.

مشخصات محصولات
پدید آورندهایوان تورگنیف
تعداد صفحات238
سال انتشار1398
شمارگان1000
نوبت چاپسوم
قطع کتابجیبی
شابک978-600-121-503-2
نوع جلدشومیز
مترجممحمد هادی شفیعیها
0.0 0
نقد و بررسی خود را بنویسید بستن
*
*
  • بد
  • عالی
*
*
*