این کتاب مخاطب را غافلگیر خواهد کرد؛ چه آن هایی که شهید محمدخانی را می شناخته اند؛ چه آن ها که او را نمی شناختند! در واقع این کتاب روایت عاشقانه 5 سال زندگی مشترک با شهید محمدخانی است. جالب است بدانید که خود شهید محمدخانی پیش از شهادتش به همسرش گفته بوده «وقتی شهید شدم خاطراتم را در قالب «نیمه پنهان ماه» انتشارات روایت فتح چاپ کن» و به همین خاطر روی بعضی خاطرات تاکید داشته که همسرش تعریف کند و بعضی را نه.
شهید مصطفی صدرزاده با نام جهادی «سید ابراهیم» فرمانده ایرانی گردان عمار از لشکر مقتدر فاطمیون بود. او آبان ماه سال 1394 روز تاسوعا در عملیات محرم در حومه حلب به شهادت رسید. فاطمیون از رزمندگان افغانستانی مدافع حرم تشکیل شده و همراه شدن مصطفی با فاطمیون روایت عجیبی دارد. همسرش نقل می کند که مصطفی توانایی عجیبی در یادگیری زبان و تقلید لهجه ها داشته است. او به مشهد می رود، ریش هایش را کوتاه می کند و به مسئول اعزام می گوید که یک افغانستانی است. مصطفی بیشتر از دو سال در مناطق مختلف سوریه درگیر نبرد با جریان تکفیر بود. و دست آخر به آرزویش که دیدار محبوب بود نائل آمد و عند ربهم یرزقون شد. این کتاب داستان هایی را از نزدیکان و دوستان ایشان روایت می کند.** هر کسی او را می دید دیگر نمی توانست به راحتی از او دل بکند. مصطفی قانون جذب را خوب بلد بود. می دانست چه کار کند تا یکی را جذب بسیج و دم و دستگاه امام حسین (ع) کند. پدرش می گفت: «مصطفی به مادرش گفته شما دعا کن من موثر باشم، شهید شدم یا نشدم مهم نیست!»
این کتاب از مجموعه کتاب های مدافع حرم با عنوان «عمار حلب» خاطراتی از گوشه های زندگی شهید محمدحسین محمدخانی را روایت می کند. شهید محمد حسین محمدخانی اصالتی یزدی دارد اما به تاریخ 9 تیرماه 1364 شمسی در تهران متولد شده است. وی سال های دانشجویی خود را در رشته ی مهندسی عمران در یزد سپری کرد و از فعالان بسیج دانشجویی بود. محمدحسین به صورت داوطلبانه به یگان های مدافع حرم بانوی مقاومت در سوریه ملحق شد و سرانجام به تاریخ 16 آبان 1394 شمسی، طی نبرد با مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی، در عملیات محرم، خلعت شهادت پوشید.
کتاب دوم از مجموعه آسمان به خاطرات شهید تیمسار سرلشگر خلبان جواد فکوری که فرمانده نیروی هوایی و وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران در دولت شهید رجایی بود، اختصاص دارد که از زبان همسر این شهید بازگو شده است. جواد فکوری در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی، معاون پشتیبانی پایگاه دوم شکاری تبریز بود و بعد از پیروزی انقلاب به فرماندهی این پایگاه منصوب شد. به دنبال ناآرامی ها و شورش هواداران حزب خلق مسلمان در شهر تبریز که شامل گروهی از پرسنل پایگاه دوم می شد، فکوری به مدت ۴۸ ساعت به گروگان گرفته شد. با این حال و علیرغم محدودیت های موجود، این شهید موفق به سرکوب شورش و باز گرداندن نظم به پایگاه دوم شکاری و شهر تبریز شد. فکوری به دنبال این موفقیت به تهران احضار و به فرماندهی پایگاه یکم شکاری مهرآباد منصوب شد. سمت بعدی او در نیروی هوایی، معاونت عملیات نیروی هوایی بود و بعد از یک ماه انجام وظیفه در این سمت، جانشین تیمسار سرلشکر باقری در سمت فرماندهی نیروی هوایی شد. در سال ۱۳۵۹، او و نیروی هوایی، بحران ناشی از کشف کودتای نقاب را از سر گذراندند؛ علیرغم پاکسازی های گسترده و سوءظن دولت انقلابی، سرهنگ فکوری موفق به احیای فعالیت روزمره و پروازهای عملیاتی نیروی هوایی شد.