باغوحش حسابی شلوغ شده! مسئول نگهداری زنبورها غیبش زده. آقای پیکلز فکر بِکری دارد: کارکنان باغوحش میلتون میدو باید حیوانهایشان را با هم عوض کنند. همه خیلی هیجان زدهاند؛ در شلوغ ترین روز در باغ وحش شامپانزهها شلوغبازی در میآورند وکرگدن میغرد! اما وقتی خرس قطبی با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت به طرف خیابان اصلی میدود، مسئولان باغوحش حسابی میترسند. چه ماجراهایی ممکن است اتفاق بیفتد؟
داستان، داستان دخترکی است که تا چهار سالگی هیچ کلامی از دهانش بیرون نمیآید. تلاش و اصرار دیگران برای حرف زدن او هیچ نتیجهای ندارد. دارو و درمان هم همینطور تا روزی که نگاه دخترک به فوارهای بلند میافتد… داستانی جذاب، پر رمز و راز و تمثیلی. خصوصاً که با افسانهها همراه میشود و هر چه پیشتر میرویم قصه در دل قصه میآید و افسانهها و داستان اصلی در هم آمیخته میشوند و بر جذابیت داستان میافزایند. داستانی لطیف با بعضی شخصیتهای حقیقی که معروف و مشهورند و در دنیای واقعی هم حضور دارند و همینطور شخصیتهایی جذاب مثل جنی که صدا نداشت، آقای شاعر، پیرزن دعانویس و جادوگرها.
این مادربزرگ، بدجنسترین و ترسناکترین مادربزرگ دنیاست او هر روز، کنار پنجره روی صندلی مینشیند و مدام غر میزند و دنبال بهانهای میگردد تا جورج را اذیت کند. آیا جورج با این وضع میتواند راحت زندگی کند؟ البته که نه! پس باید راهی پیدا کند تا به این وضع خاتمه دهد. او دارویی شگفتانگیز و جادویی میسازد تا شاید اخلاق مادربزرگ پیرش را بهتر کند. اما دارو چیز دیگری از آب در میآید که حتی برای جورج هم باورکردنی نیست!
مارکوس یک کرم است. او رنگ قهوهای را دوست دارد (چون قهوهای است) و دوست دارد در زمین گلیِ قهوهای، سوراخ درست کند. اما وقتی مارکوس، لارنس را دید (یک پرندهی چاقِ شلخته)، با بدترین ترسش رو در رو شد. مارکوس دو انتخاب داشت: یا نجات پیدا کند، یا مثل اسپاگتی هورت بکشندش بالا!
دوستان من همهی آدمها به یک معجزهی کوچولو احتیاج دارند. آخر چرا همه میخواهند که ویلیام به نفع آنها شهادت بدهد؟ رزی دلش گرفته. چرا امروز هیچ کس به او محل نمیگذارد؟ آخر آنیتا چهطور میتواند برادر کوچولوهایش را ساکت کند؟ چرا تیم قبول نمیکند که نباید این قدر وقتش را تلف کند؟ ملیسا ار کجا میتواند بفهمد که ملیسای واقعی چه کسی است؟ دوستان کیتی همهی زندگی او هستند و برای همین هروقت آنها ساکت و بیحوصلهاند او یک راه حل شگفتانگیز پیدا میکند.چیزی شبیه یک معجزه،یک معجزهی کوچولو! اگر شما هم به دنبال معجزهاید، یکی از دوستان کیتی شوید!
جودی و دوستانش انجمنی مخفی تشکیل میدهند. تنها شرط عضویت در این انجمن این است که قورباغهای روی دستت جیش کند! جودی و دوستانش برای تهیهی نقشهای دربارهی شهر، خانواده و انجمنی که عضوش هستند، وارد ماجراهای جالب و بامزهای میشوند…